تاریخ ایران (هفت رخ فرخ ایران)
 
 

 پهلوی

[[ایران|]]
۱۹۲۵–۱۹۹۴ [[ایران|]]
پرچمنشان نظامی

پایتخت

تهران

زبان‌(ها)

فارسی

دولت

پادشاهی مشروطه

شاه

 - ۱۹۲۵-۱۹۴۱

رضا پهلوی

 - ۱۹۴۱-۱۹۷۹

محمدرضا پهلوی

نخست‌وزیر

 

 - ۱۹۲۵-۱۹۲۶

محمدعلی فروغی

 - ۱۹۷۹

شاپور بختیار

تاریخچه

 

 - تأسیس

۱۹۲۵

 - اشغال ایران در جنگ جهانی دوم

۱۹۴۱

 - کودتای ۲۸ مرداد

۱۹۵۳

 - انقلاب ۱۳۵۷ ایران

۱۹۷۹

 - انقراض

۱۹۹۴

دودمان پهلوی (۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷) سلسله‌ای است که پس از انحلال سلسله قاجار، بر ایران حکومت کردند.

تاریخچه

تصویر رسمی رضا شاه پهلوی در هنگام جلوس به سلطنت.

رضاخان میرپنج با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ به قدرت رسید و وزیر جنگ شد و سید ضیا نخست‌وزیر، سه ماه بعد، سیدضیا برکنار شد و قوام نخست‌وزیر شد و رضاخان وزیر جنگ باقی ماند. بعدها وی به مقام ریاست الوزرایی رسید. رضاشاه پهلوی، شاه ایران از (۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰) و بنیانگذار سلسله پهلوی بود.


محمدرضا پهلوی از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شاه ایران بود. محمدرضا با کودتای ۲۸ مرداد، قدرت مطلقه سلطنت را تحکیم کرد، با وقوع انقلاب ایران برکنار شد، و آخرین رهبر نظام سلطنتی در ایران به حساب می‌آید.

رضا پهلوی (۲۴ اسفند ۱۲۵۶ آلاشت، مازندران۴ مرداد ۱۳۲۳ ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی) ملقب به رضاخان یا رضاشاه، شاه ایران (از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰) و بنیانگذار دودمان پهلوی بود. سلطنت رضا شاه پایان فرمانروایی قاجاریان و آغاز دوران حکومت پهلوی بود که با انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ به پایان رسید.

رضا که کودکی یتیم بود دوران خردسالی را در فقر گذراند. از نوجوانی به نظام پیوست و مدارج ترقی را طی نمود. در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان تهران را اشغال نمودند. رضاخان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامی‌ها و راهزنی‌ها را از بین برد. در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخست‌وزیری منصوب شد و ابتدا تلاشی در جهت جمهوری‌خواهی نمود. ولی در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید. وی سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغال‌شدن ایران بر دست متفقین، تحت فشار بریتانیا مجبور به ترک سلطنت گردید و سه سال بعد در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی به مرگ طبیعی درگذشت.

سلطنت رضا شاه شاهد ایجاد نظم نوین بود. او برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامه‌های مستقل را بست، مصونیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و مهمتر از آن، احزاب سیاسی را از بین برد. حزب تجدد که صادقانه از رضاشاه حمایت کرده بود، نخست جای خود را به حزب ایران نو و سپس حزب ترقی – سازمانی به تقلید از حزب فاشیست موسولینی و حزب جمهوریخواه آتاترک – داد. ولی همین حزب ترقی نیز به زودی به گمان اینکه اندیشه‌های خطرناک جمهوریخواهانه دارد برچیده شد. او با بدست آوردن قدرت بلامنازع، اصلاحاتی اجتماعی را آغاز کرد. رضاشاه در دوران قدرت، اصلاحاتی انجام داد که هرچند قاعده‌مند نبود، نشان می‌دهد که وی خواهان ایرانی بود که از یکسو رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی، و از سوی دیگر دارای موسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانه‏های دولتی، شبکه‌های ارتباطی، بانکهای سرمایه‌گذار، و فروشگاههای زنجیره‌ای باشد. او برای رسیدن به هدفش –بازسازی ایران طبق تصویر غرب- دست به مذهب‌زدایی، برانداختن قبیله‌گرایی، ناسیونالیسم، توسعه آموزشی و سرمایه‌داری دولتی زد.

لقب‌ها

رضاشاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل گوناگون به القاب مختلفی خوانده شده‌است. در جوانی به نام ناحیه‌ای که از آن برخاسته بود «رضا سوادکوهی» نامیده می‌شد. با ورود به نظامی‌گری به مناسبت استفاده از مسلسل ماکسیم به «رضا ماکسیم» و بعدها به «رضاخان» و سپس، با ذکر درجه نظامی‌اش، به «رضاخان میرپنج» شناخته شد. بعد از کودتای ۱۲۹۹ و به دست‌گرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، او را «سردار سپه» می‌خواندند. پس از رسیدن به پادشاهی و گزیدن نام خانوادگی پهلوی به «رضاشاه پهلوی» (پیش از این نام خانوادگی در ایران کار نمی‌رفته‌است و رضا شاه برای اولین بار استفاده از نام خانوادگی را اجباری کرد) شناخته شد.در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب «رضاشاه کبیر» داده شد

زندگی‌نامه

آغاز زندگی و نوجوانی

 
رضاشاه و کلاه پهلوی بر سرش

رضاشاه اهل تهران و پرورده این شهر بود. مادرش او را زمانی که کودک شیرخواره‌ای بود از سوادکوه به تهران آورد.[ رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران زاده شد. پدرش داداش بیک سوادکوهی، یاور فوج سوادکوه بوده‌است. آگاهی کامل و دقیقی از تبار و نیاکان رضاشاه در دست نیست. مادرش نوش‌آفرین، اهل تهران و تا مرگ داداش بیک ساکن آلاشت بود.مرگ پدرش در چهل روزگی وی، موجب شد که نوش‌آفرین تصمیم به عزیمت به تهران بگیرد. به این خاطر پس از مدتی نوزاد شش ماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت. در این سفر رضای نوزاد در راه سخت میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و مادر و سایر همسفران وی را مرده پنداشتند. بنابراین او را از مادر جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک مجددا جانی بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند. این داستان را رضاشاه بارها در دوران پادشاهی و در هنگام ساخت راه‌آهن شمال برای اطرافیان از جمله محمدعلی فروغی و حسن اسفندیاری نقل نموده‌است.  رضا و مادرش در محله سنگلج در نداری و تهیدستی زندگی می‌کردند. مخارج زندگی آنان تا هفت سالگی رضا بر عهده سرهنگ ابوالقاسم آیرم‌لو بود. او در آن زمان بنام ابوالقاسم بیک، خیاط قزاقخانه بود پس از مرگ وی سرتیپ نصرالله‌خان آیرم زندگی آنان را اداره می‌کرد.

در بریگاد قزاق

رضا ماکزیم، در حال آموزش به‌کار‌گیری رگبار به سربازان در درجه سلطانی (سروانی) در بریگاد قزاق
در سن ۱۲ یا ۱۴ سالگی توسط صمصام(از ابواجمعی علی‌اصغرخان امین‌السلطان صدراعظم)، یکی از بستگان خود وارد فوج سوادکوه و تابین (سرباز) شد. از خود وی نقل شده‌است که به هنگام ورود آنقدر خردسال بوده‌است که دیگران وی را سوار اسب می‌کرده‌اند.

سال ۱۲۷۵ خورشیدی پس از کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار، فوج سوادکوه برای نگاهبانی از سفارتخانه و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد. وی در دوران خدمت در قزاقخانه مدتی نگهبان سفارت آلمان در تهران بود. امضای تغییر شیفت روزانه وی هنوز در این محل نگهداری می‌شود.

سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد و پس از چندی به وکیل‌باشی (ستوان تا سروان گروهان شصت تیر منصوب شد. در این دوره رضاخان به دلیل استفاده از یکی از معدود مسلسل‌های ماکسیم آن زمان، به «رضا ماکسیم» معروف شد.

در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورش‌ها و قیامهای محلی به زنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله از خود رشادت نشان داد. سپس با درجه یاوری(سرهنگی) به فرماندهی دسته تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد.

او در این سمت بر علیه فرمانده بریگاد یعنی سرهنگ کلرژه کودتایی را به فرماندهی استاروسلسکی، معاون وی با موفقیت اجرا نمود. اجرای این کودتا با هماهنگی احمد شاه توسط رضا خان به کودتای اول رضا خان نیز معروف است. در اثر این کودتا، کلرژه به روسیه بازگشت و استاروسلسکی فرمانده بریگاد قزاق در ایران شد.

در میان قزاقها، رضا فردی آزاد اندیش ولی نا آرام و متمرد بود. او یکبار در زمان استاروسلسکی، پاگون یکی از افسران روسی ارشدش را کند. او همچنین فرماندهی معنوی سایر افسران ایرانی را نیز بدست آورده بود. چرا که سایر افسران ایرانی نیز از او تبعیت می‌کردند و استاروسلسکی همواره مجبور بود او را راضی نگه دارد. او اهل تملق نبود و با زیر دستانش در بریگاد به نیکی رفتار می‌کرد و گاه به آنان از جیب خود انعام نیز می‌داد. گاهی نیز مانند سایر قزاقها دست به شمشیر و اسلحه می‌برد. ولی کینه جو ونبود و انتقام نمی‌گرفت. یکی از افسران هم رده اش به نام علیشاه، در درگیری ای صورت او را زخمی کرد. زمانی که رضا وزیر جنگ شد، افسر مزبور فرار کرد. بدستور رضا او را برگرداندند و با درجه‌ای از او دلجویی کردند و او تا مقام سرتیپی نیز رسید.

با اخراج افسران روس، بریگاد قزاق تحت نظر یک افسر نالایق ایرانی بنام سردار همایون، قرار گرفت و رضاخان عملاً فرمانده واقعی بریگاد (زیر نظر ژنرال آیرونساید) بود.

در سال ۱۲۹۹ خورشیدی و چندماه قبل از کودتا، رضاخان برای شرکت در سرکوبی قیام میرزا کوچک‌خان جنگلی به گیلان فرستاده شد، که منجر به عقب نشینی قوای قزاق به فرماندهی استاروسلسکی تا حوالی قزوین گردید

کودتای سوم اسفند

کابینه کودتا به ریاست سید ضیاء با حضور سردارسپه که تنها سه ماه دوام داشت؛ شرکت کنندگان در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ (از سمت چپ، ردیف جلو) : رضاشاه، مسعود کیهان، سرهنگ گلیروپ (فرمانده سوئدی ژاندارمریسید ضیاءالدین طباطبایی، حسین دادگر، حسن مشار، علی ریاضی، کاظم خان سیاح

در پی گفتگوها و هماهنگی‌های انجام شده میان سیدضیاءالدین طباطبائی (مدیر روزنامه رعد) و رضاخان از یک سو و ژنرال آیرونساید با رضاخان از سوی دیگر،  در روز سوم اسفند سال ۱۲۹۹، کودتایی ترتیب داده شد. برخی بر این باورند که دولت بریتانیا بابت جلوگیری از نفوذ بلشویکها و کنترل اوضاع ایران این کودتای نظامی را برنامه ریزی و پشتیبانی نمود یک مولف آمریکایی تاکید می‌کند: «نیازی به اثبات این نکته نیست که انگلیس‌ها در لشکرکشی به تهران و در پیش کشیدن رضا خان دخالت داشته‌اند. میزان این دخالت هیچگاه مشخص نشد. در نتیجه این کودتا، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان وارد تهران شدند و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند

سردار سپه
پس از کودتا و همزمان با نخست وزیری سیدضیاءالدین طباطبایی، احمدشاه رضاخان را با لقب سردار سپه به وزارت جنگ منصوب کرد. رضاخان سردار سپه تا سوم آبان ۱۳۰۲ در این سمت بود. و در این مدت نیروهای قزاق و ژاندارمری و نظمیه را ادغام کرد و ارتش ملی را به وجود آورد. ارتشی که بیست سال بعد، ناکارامدی کامل خود را در مقابل اشغالگران خارجی نشان داد. از لحاظ سیاسی او در این دوره با نخست وزیرهای شاه به ویژه احمد قوام مشغول جنگ قدرت بود. درعوض با احمد شاه رفتاری احترام آمیز و خاضعانه داشت. احمد شاه اکثر اوقات در خارج از کشور به سر می‌برد.

با ظهور ارتش نوین ایران، امنیت که سالها بود از کشور رخت بربسته بود، مجددا به کشور باز گشت.رضا شاه موفق شد در این دوره و به مدد مانورهای سیاسی و ارتش نوین خود، یاغیانی مانند شیخ خزعل و بلوچها را در جنوب تخته‌قاپو کند. همچنین انقلابیونی مانند میرزا کوچک جنگلی که از دوران مشروطه بر نواحی شمالی حکومت داشتند، توسط قوای این ارتش سرکوب شدند.وی به پاس این پیروزی شمشیر مکلل به جواهر از احمدشاه دریافت نمود. در این راستا حتی مخالفانی مانند سید حسن مدرس و دکتر محمد مصدق نیز، بازگردادن امنیت به کشور توسط وی را ستودند.

 نخست‌وزیری و جمهوری خواهی

سرانجام در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخست‌وزیری منصوب شد و شاه نیز پس از چند روز به اروپا رفت و عملاً کشور را به رضاشاه سپرد. رضاشاه در این مدت پایه‌های قدرت خود را استوار کرد و به کوشش برای سرنگونی حکومت قاجار پرداخت.

نخست وزیر، طی این دوره متوجه شد که برخی از نا آرامی‌ها را نمی‌توان با جنگ از بین برد. بنابراین، روی به سیاست آورد و با آوردن خان‌زادگان به تهران اسباب شهرنشینی آنان را فراهم نمود و آنان را از طغیان و مخالفت بازداشت.

 

پادشاهان قاجاریه، تقریبا از اواسط دوران سلطنت ناصرالدین شاه، کشورداری را رها نموده و هیچ گامی در جهت بهبود وضع عمومی برنداشته بودند و سفرنامه‌های اروپائیان (همچون فرد ریچاردز،  کلود انه  و ویتاسکویل وست در این دوران، روشن می‌کند که کشور به ویرانه‌ای تبدیل شده بود.

لذا طی سالهای نخست وزیری، رضا شاه که اختیارات فوق‌العاده‌ای پیدا کرده بود توانست یک رشته اصلاحات عمومی را به مرحله عمل برساند. این اصلاحات موجب شده بود تا عموم مردم نسبت به وی دید مثبتی داشته باشند. از دیگر سو، نخست وزیر هنوز افکار ضد مذهبی خود را بروز نداده بود.  او در این دوره در مراسم مذهبی شیعیان در مساجد و تکایا شرکت می‌کرد و از وجود شاهزادگان قاجاری پرنفوذ همچون نصرت‌الدوله و صارم‌الدوله در دولت استفاده می‌نمود.

بنابراین در غیاب احمدشاه، عوامل رضاشاه اندیشه الغای سلطنت و رئیس جمهور شدن سردار سپه را پیش آوردند. اما تغییر حکومت کشور به جمهوری با مخالفت شدید برخی از روشنفکران و روحانیون همچون ملک‌الشعرا بهار و سیدحسن مدرس با شکست روبرو شد


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 6:0 بعد از ظهر :: توسط : مجتبی

باباطاهر

مقبره بابا طاهر

باباطاهر همدانی معروف به بابا طاهر عریان، عارف، شاعر و دوبیتی‌سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری (سده ۱۱م) ایران و معاصر طغرل بیک سلجوقی بوده‌است. بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته می‌داده‌اند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده‌است.

 آثار

ترانه‌ها یا دو بیتی‌های باباطاهر در بحر هزج مسدس محذوف و به لری سروده شده‌است.

دو قطعه و چند غزل با گویش لری و مجموعه کلمات قصار به زبان عربی و کتاب سرانجام از آثار دیگر اوست. کتاب سرانجام شامل دو بخش عقاید عرفا و صوفی و الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی است.

زندگی

از خاندان و تحصیلات و زندگی بابا طاهر اطلاعات صحیحی در دسترس نیست اما بنا به نوشته راوندی در راحةالصدور، بابا طاهر در سال ۴۴۷ هجری با طغرل سلجوقی دیدار کرده و مورد احترام او نیز قرار گرفته‌است. در یکی از دوبیتی‌های مشهورش سال تولدش را به حروف ابجد گنجانیده که پس از محاسبه توسط میرزا مهدی خان کوکب به سال ۳۲۶ هجری رسیده‌است. او پس از ۸۵ سال زندگی وفات یافته‌است. آرامگاه وی در شمال شهر همدان در میدان بزرگی به نام وی قرار دارد. بنای مقبره بابا طاهر در گذشته چندین بار بازسازی شده‌است. در قرن ششم هجری برجی آجری و هشت ضلعی بوده‌است. در دوران حکومت رضاخان پهلوی نیز بنای آجری دیگری به جای آن ساخته شده بود. درجریان این بازسازی لوح کاشی فیروزه‌ای رنگی مربوط به سده هفتم هجری بدست آمد که دارای کتیبه‌ای به خط کوفی برجسته و آیاتی از قرآن است و هم اکنون در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود. احداث بنای جدید در سال ۱۳۴۴ خورشیدی با همت انجمن آثار ملی و شهرداری وقت همدان و توسط مهندس محسن فروغی انجام شده‌است. این بنای تاریخی طی شمار ۱۷۸۰ مورخه ۲۱/۲/۱۳۷۶ به ثبت آثار تاریخی و ملی ایران رسیده‌است. در اطراف بنای جدید فضای سبز وسیعی احداث شده ‌است.

 آرامگاه خرم آباد

در شهر خرم‌آباد بنایی به نام «بقعه باباطاهر» وجود دارد که به اعتقاد برخی زادگاه بابا طاهر است. در مرکز شهر خرم آباد و در ضلع غربی قلعه فلک الافلاک و در کنار خانه قدیمی آخوند ابو مقبره باباطاهر قرار دارد. در گویش لری به «باو طاهر» معروف است اهالی شهر خرم آباد معتقدند این مقبره مربوط به بابا طاهر شاعر و عارف نامدار و سراینده دوبیتی‌های معروف لکی و لری است. سبک بنای مقبره ساده و متشکل از گنبد خانه‌ای با یک ورودی است. ساختمان اصلی آن هشت ضلعی است که چهار ضلع آن هر یک به ابعاد ۵/۲ متر و اضلاع فرعی آن هر یک ۷۰/۱ سانتیمتر است. ارتفاع گنبد تا کف ۶ متر است. محل قبر در داخل سردآبه بوده که بر روی سردآبه و کف بقعه قبری به ابعاد ۵۲ در ۱۰۰ در ۱۷۷ سانتیمتر است. بر روی قبر ضریحی چوبی به ابعاد ۱۲۷ در ۱۲۸ در ۱۹۸ وجود داشته که از بین رفته است. اطاق کوچکی به ابعاد ۵/۲ در ۵ متر به بدنه غربی بنا در دوره معاصر اضافه شده بود که به آن «قلندر خانه» می‌گفتند. این بنا احتمالا مربوط به دوره خوارزمشاهی و به شماره ۱۹۲۲ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.[۱]

 آرامگاه بزرگان و ادیبان جوار مزار بابا طاهر

مقبره بابا طاهر

برخی از بزرگان و ادیبانی که در جوار مزار بابا طاهر آرمیده‌اند:


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 6:0 بعد از ظهر :: توسط : مجتبی

جلال‌الدین محمد بلخی

تصویری پندارین از مولانا

زادروز

۶ ربیع‌الاول ۶۰۴ قمری
بلخ یا وخش

درگذشت

۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ قمری
قونیه

آرامگاه

قونیه ترکیه

لقب

مولانا
مولوی
خَمُش

دوره

خوارزمشاهیان

مذهب

مسلمان سنی اشعری

آثار

مثنوی معنوی
دیوان شمس
فیه ما فیه

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ یا وخش - ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) از مشهورترین شاعران فارسی‌زبان ایرانی‌تبار است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است .

مولوی، پیونددهنده ملت‌ها

مولوی

مولوی خود زادهٔ بلخ یا وخش بود در خراسان بزرگ (که اکنون بخش‌هایی از آن واقع در افغانستان و تاجیکستان است)، و در زمان تصنیف آثارش (همچون مثنوی) در قونیه در دیار روم (واقع در ترکیهٔ امروزی) می‌زیست. با آنکه آثار مولوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی ایرانیان و پارسی زبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر می‌دانند، چرا که آثار او به زبان پارسی سروده شده، و از محیط فرهنگ ایرانی بیشترین تاثیر را پذیرفته‌است. داستانهای مثنوی عموما با فرهنگ ایران آن روزگار منطبق بوده‌است. داستان کبودی زدن قزوینی نمونه‌ای بارز از اینگونه تاثیر فرهنگی ایران بر مثنوی و مولوی است.

پارسی گو گرچه تازی خوشتر استعشق را خود صد زبان دیگر است

آثار مولانا تأثیر زیادی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشته‌است. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقه صوفی‌گری مربوط به او از ناحیه قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در قونیه است.


ای بسا هندو و ترک همزبانای بسا دو ترک چون بیگانگان

برخی مولوی‌شناسان (ازجمله عبدالحسین زرین‌کوب) برآنند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بوده‌است.

آغاز زندگی

موزهٔ مولانا در قونیه

جلال‌الدین محمد بلخی در ۶ ربیع‌الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان‌العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی می‌پیوست. وی در عرفان و سلوک سابقه‌ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می‌دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچم‌داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. سلطان‌العلما احتمالاً در سال ۶۱۰ هجری قمری، هم‌زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شده‌است که در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه را به او هدیه داد. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت و تا اواخر عمر آن‌جا بود و علاءالدین کیقباد پیکی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطان‌العلما در حدود سال ۶۲۸ هجری قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال‌الدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.

همه کردند رو به فرزندشکه تویی در جمال مانندش
شاه ما زین سپس تو خواهی بوداز تو خواهیم جمله مایه و سود

سید برهان‌الدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطان‌العلما در قونیه دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باخته‌است. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شوی. مولانا نیز به دستور او به ریاضت پرداخت و نه سال با او همنشین بود تا اینکه برهان‌الدین جان باخت.

بود در خدمتش به هم نه سالتا که شد مثل او به قال و به حال

طلوع شمس تبریزی

مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادی‌الاخر ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالی‌ترین نتایج اندیشه بشری است. و مولانا حال خود را چنین وصف می‌کند:

زاهد بودم ترانه گویم کردیسر حلقهٔ بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودمبازیچهٔ کودکان کویم کردی

پیوستن شمس تبریزی به مولانا

روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمی‌گشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد(ص) سر حلقه انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟» پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس تبریزی به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمده‌ام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله می‌توانی رسید؟

و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و این‌بار مزاحم را از شانه‌هایم بردار.»

شمس تبریزی در حدود سال ۶۴۲ هجری قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پر شور عرفانی پرداخت. کسی نمی‌داند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و آموخت که دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده‌است که نوشته‌هایش او بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.

غروب موقت شمس تبریزی

مریدان که می‌دیدند که مولانا مرید ژنده‌پوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمی‌کند، به فتنه‌جویی روی آوردند و به شمس تبریزی ناسزا می‌گفتند و تحقیرش می‌کردند. شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳، هنگامی‌که مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق کوچید. مولانا از غایب بودن شمس تبریزی ناآرام شد. مریدان که دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزش‌ها خواستند.

پیش شیخ آمدند لابه‌کنانکه ببخشا مکن دگر هجران
توبهٔ ما بکن ز لطف قبولگرچه کردیم جرم‌ها ز فضول

مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس تبریزی را به قونیه باز گردانند. شمس تبریزی بازگشت و سلطان ولد به شکرانهٔ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس تبریزی راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد.

غروب دائم شمس تبریزی

پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس تبریزی را از سر گرفتند. شمس تبریزی از کردارهایشان رنجید تاجایی‌که که به سلطان ولد شکایت کرد:

خواهم این بار آنچنان رفتنکه نداند کسی کجایم من
همه گردند در طلب عاجزندهد کس نشان ز من هرگز
چون بمانم دراز، گویند اینکه ورا دشمنی بکشت یقین

شمس تبریزی سرانجام بی‌خبر از قونیه رفت و ناپدید شد. تاریخ سفر او و چگونگی آن به درستی دانسته نیست.


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 6:0 بعد از ظهر :: توسط : مجتبی

   گزارشی از زندگی و اقدامات امیرکبیر 

 

                      

 

 

میرزا محمدتقی‌ خان امیرکبیر فرزند کربلایی قربان بیگ فراهانی در سال 1222 ق در هزاوه فراهان از توابع اراک (سلطان‌آباد پیشین) متولد شد. کربلایی قربان پدر امیرکبیر در دستگاه میرزا عیسی (میرزا بزرگ) پدر میرزا ابوالقاسم قائم‌‌مقام سمت آشپزی داشت. مادر امیرکبیر فاطمه‌ سلطان دختر استاد شاه محمد‌ بنا از اهالی فراهان بود. میرزا محمدتقی خان به خاطر هوش و استعداد کم‌نظیرش از همان دوران نوجوانی مورد توجه میرزابزرگ و سپس قائم‌مقام فراهانی قرار گرفت و به ترتیب به سمت منشی‌گری آن دو دست یافت و به سرعت مورد توجه قائم‌مقام و عباس میرزا نایب‌السلطنه قرار گرفت. اولین تجربه سیاسی میرزا محمدتقی خان همراهی خسرو میرزا فرزند نایب‌السلطنه و هیئت همراه او در سفرش به روسیه تزاری بود. این سفر به‌دنبال قتل گریبایدوف وزیر مختار روسیه در تهران و در شوال 1244 و به منظور عذرخواهی از واقعه قتل گریبایدوف صورت گرفت. میرزا تقی خان طی سالهای آتی بیش‌از‌پیش در انجام امور دیوانی و غیره لیاقت و شایستگی نشان داد و در اواخر دوران سلطنت فتحعلی‌شاه در دستگاه محمدخان زنگنه امیرنظام و پیشکار آذربایجان وارد خدمت شد. چند سال بعد و در 1253 ق میرزا محمدتقی وزیر نظام آذربایجان گردید. میرزا محمدتقی که اینک به امیرنظام ملقب شده بود در 16 شوال 1253 به همراه ناصرالدین میرزا ولیعهد عازم روسیه شد و در ارمنستان (ایروان) با نیکلای اول تزار روسیه ملاقات کرد. از مهمترین مأموریتهای سیاسی امیرنظام در دوران سلطنت محمد شاه ریاست نمایندگی دولت ایران در کمیسیون صلح ارزنة‌الروم بود که به عنوان «وکیل تام الاختیار» ایران در ماه صفر 1259 آغاز شد و به‌رغم تمام مشکلاتی که بروز کرد پس‌ از چهار سال که از اقامت امیرکبیر در عثمانی سپری می‌شد قرارداد صلح مطلوبی با عثمانی به امضا رسید. پس از عقد قرارداد صلح در 16 جمادی الثانی 1263 امیرنظام سخت مورد تشویق و تفقد محمدشاه قرار گرفت. امیرنظام که از سالها قبل با ناصرالدین میرزا الفت و نزدیکی پیدا کرده بود پس از فوت محمدشاه مقتدرانه مقدمات و اسباب بر تخت نشستن ناصرالدین شاه را فراهم آورد و در 14 شوال 1264 سلطنت ناصرالدین شاه را اعلام کرد. امیرنظام که با آغاز سلطنت ناصرالدین شاه منصب صدراعظمی یافته بود در 22 ذی قعده 1264 علاوه بر لقب امیرنظامی به القاب امیرکبیر اتابک اعظم نیز مفتخر شد. امیرکبیر مدت کوتاهی پس از صدارت اصلاحات سیاسی، امنیتی، مالی، اقتصادی و فرهنگی‌اش را آغاز کرد و در این میان ایجاد امنیت و پایان دادن به شورشها و یاغی گریها و نیز اصلاحات مالی و جلوگیری از اجحافات پیدا و پنهان صاحبان قدرت و نفوذ را در اولویت برنامه های خود قرار داد و مدت کوتاهی پس از صدارت نشان داد که قصد دارد از نفوذ و دخالت بیگانگان (روس و انگلیس) در امور مختلف کشور بکاهد. از جمله اقدامات مهم امیرکبیر پایان دادن و سرکوب شورش محمدحسن خان سالار فرزند اللهیارخان آصف الدوله در خراسان (در نوروز 1266 ق) بود. در همان حال امیرکبیر ضمن نظم بخشیدن بر امور دستگاه سلطنت و حکومت و کنترلی که بر اعمال و رفتار دیوانیان، شاهزادگان، خاندان سلطنت، رجال و صاحبان قدرت و غیره اعمال می‌کرد اصلاحات گسترده ای در امور اداری کشور به عمل آورد و با ریشه‌کن کردن بسیاری از مفاسد اداری و مالی در اداره امور کشور نظمی نو پدید آورد؛ بگذریم از این که اقدامات اصلاحی امیرکبیر برخی از مهمترین دیوانیان و صاحبان نفوذ و قدرت را با او دشمن کرد. از دیگر اصلاحات امیرکبیر بازسازی ارتش و قشون و پایه‌گذاری نظمی نو در نیروی نظامی کشور بود. آگاهان و ناظران امور در همان روزگار از سازمان نظامی جدیدی که امیرکبیر پایه گذاری کرد سخت تمجید و تحسین می‌کنند. از دیگر اقدامات امیرکبیر ایجاد چاپارخانه، تذکره خانه (اداره گذرنامه)، بنای بازار و تیمچه و سرای امیر در تهران، تأسیس سازمان اطلاعاتی ­- جاسوسی  و خبررسانی و خفیه‌نویسی بود که در دوران صدارت او بسیار کارآمد عمل می‌کرد. امیر کبیر همچنین تلاشهای بسیاری برای اصلاحات قضایی و به تبع آن از میان برداشتن رسم بست‌نشینی انجام داد که در موارد بسیار روندی انحراف‌‌آمیز یافته بود. از مهمترین اقدامات امیرکبیر تأسیس دارالفنون بود که پس از تلاشهای بسیار در 5 ربیع‌الاول 1268و فقط 13 روز قبل از قتل امیرکبیر افتتاح شد. امیرکبیر در همان دوران کوتاه صدارت (1264 1268 ق) گامهای استواری برای توسعه اقتصادی و صنعتی کشور و نیز رشد اقتصاد تجاری کشور برداشت و برای مثبت شدن تراز بازرگانی خارجی ایران تلاشهای فراوانی انجام داد. انتشار روزنامه وقایع‌اتفاقیه، تلاش برای ترجمه و انتشار کتب از دیگر اقدامات امیرکبیر بود. امیرکبیر که خود فردی مذهبی بود در ارتقاء شأن و منزلت علما و روحانیون کوشید. به‌ویژه نقش برجسته امیرکبیر در سرکوب شورش باب و از میان برداشتن فتنه ‌بابیه که با محاکمه و اعدام سید علی‌محمد باب به‌پایان رسید، روابط امیرکبیر و علمای دینی را بیش‌از‌پیش تحکیم بخشید. وطن‌دوستی و مخالفت شدید امیرکبیر با نفوذ کشورهای خارجی در ایران، تلاش برای برقراری عدالت و امنیت، جلوگیری از شکنجه و آزار متهمان و مجرمان، جلوگیری از پناهندگی جنایتکاران و مجرمین سیاسی و غیره در سفارتخانه‌های خارجی و تلاش برای قطع ارتباط جاسوسی ­- اطلاعاتی اتباع داخلی برای نمایندگان خارجی از دیگر اقدامات اصلاحگرانه امیرکبیر در طول دوران کوتاه (چهار ساله) صدارت بود.

 

امیرکبیر که از همان آغاز صدارت سخت مورد حمایت و اعتماد ناصرالدین شاه قرار گرفته بود در روز جمعه 22 ربیع‌الاول 1265 با ملکزاده خانم عزت‌الدوله خواهر تنی شاه ازدواج کرد.

 

تلاشهای اصلاحگرانه امیرکبیر مدتی طولانی تداوم نیافت و در حالی که سیاست خارجی مستقل امیرکبیر و تلاشهای جدی او برای قطع نفوذ و دخالت روس و انگلیس می‌رفت تا طلیعه آغاز عصر نوینی در کشور شود توطئه‌های نمایندگان سیاسی این دو کشور و همگامی بدخواهان پیدا و پنهان داخلی امیرکبیر با سیاست بیگانگان به‌تدریج موجبات رنجش و سپس نومیدی و خشم ناصرالدین شاه را از او فراهم آورده از صدارت اعظمی و دیگر مشاغل اداری و نظامی‌اش معزول کرده و به شهر کاشان تبعید کرد. بدین ترتیب با دسیسه بیگانگان و همدستی و خیانت گروهی از عوامل اثرگذار داخلی ناصرالدین شاه حاجی علی مراغه ای (حاجب‌الدوله) را مأمور قتل امیرکبیر کرد.

 

امیرکبیر در محرم 1268 از مقام صدارت عظمی عزل شد و در شب شنبه 18 ربیع‌الاول 1268 توسط حاجب‌الدوله در حمام فین کاشان به قتل رسید.

 

 

منابع

ملکی، حسین. زندگانی میرزاتقی خان امیرکبیر. تهران، علمی، 1323.

آدمیت، فریدون. امیرکبیر و ایران. تهران، خوارزمی، 1348.

کاشفی، محمد. قائم مقام فراهانی و امیرکبیر. تهران، حافظ نوین، 1376 .

کاوه جبلی، علیرضا. سیاست خارجی امیرکبیر. تهران، جویا، 1371.

نامه های امیرکبیر به انضمام رساله نوادرالامیر. تهران، نشر تاریخ ایران، 1371.

احمد پناهی، محمد. امیرکبیر تجلی افتخارات ملی. تهران، کتاب نمونه، 1374.

اقبال آشتیانی، عباس. میرزا تقی خان امیرکبیر. تهران، دانشگاه تهران، 1340 .

حکیمی، محمود. داستانهایی از زندگانی امیرکبیر. تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372.

روشنی زعفرانلو، قدرت‌الله. امیرکبیر و دارالفنون. تهران، دانشگاه تهران، 1354.

نجمی، ناصر. چهره امیر. تهران، عطایی، 1368.

هاشمی رفسنجانی، علی اکبر. امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار. قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1363.

زاهدی، پرویز. میرزا تقی خان امیرکبیر. تهران، سروش، 1365.

انقطاع، ناصر. امیرکبیر فرزند خلف ایران. تهران، دانشگاه علوم ارتباطات اجتماعی، 1350.

 

برگرفته از موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران  /http://iichs.org


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 6:0 بعد از ظهر :: توسط : مجتبی

حاج میرزا حسین خان مشیرالدوله سپهسالار، فرزند میرزا نبی خان امیر دیوان قزوینی، در سال 1243هـ.ق به دنیا آمد. در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه، میرزا نبی خان تصمیم گرفت که دو فرزند خود یعنی میرزا حسین خان و میرزا یحیی خان را برای تحصیل به اروپا بفرستد. میرزا حسین خان پس از اقامت کوتاهی در اروپا، به زودی به ایران بازگشت. با اینکه تحصیلات او در همان سطح تحصیلات معمولی قدیمی باقی ماند و شاید در اوایل دوره مدرسه دارالفنون، زبان فرانسه را هم کمی آموخته باشد، اما از هوش سرشار و قدرت بیان و نگارش و پشت کار و جدیت خوبی بهره‌مند بود.


پس از بازگشت از اروپا، ابتدا وکیل کارهای پدرش شد. میرزا تقی خان امیرکبیر او را به کنسولگری بمبئی فرستاد. در آنجا دو نفر از تجار ایرانی مردند و مبلغ گزافی از ثروت آنها نصیب او شد.


در همان جا، آقاخان محلاتی که با وی دوست بود، او را در شرط بندی مسابقات اسب‌دوانی رایج در هند، که برد و باخت داشت، سهیم کرد و از این راه مبلغی اندوخت. در همین دوره، در یکی از گزارشهای خود برای دولت، منافع زیاد کشت خشخاش را گوشزد کرد و پیشنهاد ترویج کشت آن را داد. پس از بازگشت به تهران، پدرش با تقدیم پیشکشی به میرزا آقاخان نوری، صدراعظم وقت، توانست کنسول گری ایران در قفقاز را برای او به دست آورد. این دوره مسئولیت او با جنگهای کریمه (1856-1854م) و بروز قحط و غلا در منطقه قفقاز همزمان شد. او با میرزا صادق نوری، وزیر و پیشکار آذربایجان هماهنگ کرده غله این دیار را به قیمت ارزان می خرید و در قفقاز به قیمتی گزاف می‌فروخت، به گونه‌ای که نزدیک به صد هزار تومان از این کار سود برد. بعد از عزل میرزا آقاخان به تهران آمد و به وزیر مختاری اسلامبول نایل شد. مدت مأموریت او در عثمانی دوازده سال به طول انجامید (1287-1275هـ.ق). در سال 1287، ناصرالدین شاه برای زیارت عتبات مقدسه به عراق سفر کرد و در بغداد دستخط وزارت عدلیه و وزارت وظایف و اوقاف را برای میرزا حسین خان که او را همراهی می‌کرد صادر کرد و وی را با خود به تهران آورد. پس از ورود به تهران، ناصرالدین شاه مجلس دارالشورای دولتی را تشکیل داد و پس از هفت ماه، میرزا حسین خان را که پس از فوت میرزا جعفرخان مشیرالدوله (1279) ملقب به مشیرالدوله شده بود و اینک عضویت دارالشورا و وزارت عدلیه و وظایف و اوقاف را بر عهده داشت، به لقب سپهسالار اعظم ملقب و به وزارت جنگ منصوب نمود. یک ماه و نیم بعد از این تاریخ، در 29 شعبان 1288هـ.ق، سپهسالار اعظم به منصب صدارت عظمی نیز ارتقاء یافت.


درباره شخصیت و عملکرد سپهسالار داوری های گوناگونی شده است. برخی او را به عنوان صدراعظمی اصلاحگر و مترقی می‌دانند که دنباله اصلاحات امیرکبیر را پی گرفت و بر آنند که "فرزانگی مشیرالدوله در این بود که روح تاریخ زمان را دریافت. با سیر تاریخ خود را منطبق گردانید. با جریان عصر خویش پیش رفت و با ایدئولوژی ترقی به کار پرداخت" برخی دیگر بر آنند که "با معرفی و اصرار دولت انگلیس میرزا حسین خان به صدارت ایران رسید" و هنگام تعیین او برای صدارت، در چهار مورد از ایشان قول گرفتند: 1- قبول حکمیت انگلیس راجع به بلوچستان 2- قبول حکمیت انگلیس راجع به حدود سیستان 3- دادن امتیاز به رویتر 4- بردن ناصرالدین شاه به لندن برای دیدن جلال و عظمت امپراطوری انگلیس." از این رو، این مورخان بر این باورند که به همین دلیل، هنگام تعیین حدود بلوچستان هرچه میرزا معصوم خان انصاری، کمیسر ایران، به وزارت نوشت که کیچ- تمپ- بلیده- دزک- مسند- کوهک- اسپندار- پیشین- سرباز- دشت و باهو، مطابق اسناد همیشه متعلق به ایران بوده و چاه بهار و طیس و گوادر، بنادر مسلم ایرانند که گلد اسمیت می‌خواهد آنها را به خان کلات واگذار کند، کسی گوش نداد و میرزا حسین خان به توسط گلد اسمیت به میرزا معصوم خان تلگراف کرد که موافق رضای مأمور انگلیس عمل نمایید. همچنین در دوره صدارت و وزارت خارجه او بود که ایران از حقوق خود درماورای خزر و کوک تپه و دشت ترکمان و عشق‌آباد محروم شد و بخشی از حدود خراسان به روسها واگذار شد.


مشهورترین موردی که در کارنامه سیاسی مشیرالدوله بحث‌انگیز شده است، اعطای امتیاز به رویتر است که بنا به گفته لرد کرزن، "وقتی جزئیات این امتیاز اعلام شد، روشن گشت که شامل کامل‌ترین و عجیب‌ترین تسلیم و واگذاری کلیه منابع صنعتی یک ممللکت به دست خارجی ها است که احتمالا می‌شد چنین تسلیمی را در تاریخ فقط در رؤیا تصور کرد، نه اینکه واقعا اتفاق بیفتد." به هرحال، زمانه صدارت میرزا حسین خان، زمانه حساس و پیچیده ای بود و بررسی کارنامه او در این مقال نمی‌گنجد. در اینجا تنها به موضعی که او هنگام سفارتش در عثمانی درباره مسئله بحرین اتخاذ کرده بود، اشاره کوتاهی می‌شود.


بحرین همواره جزیی از سرزمین ایران شناخته می‌شد، حکام آن به وسیله دولت ایران و حاکم فارس تعیین می‌شدند و ملتزم به پرداخت مالیات ان منطقه به دولت ایران بودند. در دوره مورد بحث، انگلیسی‌ها در خلیج فارس حضور مؤثر و بلامنازعی داشتند، روسها و فرانسوی ها هم در پی کسب بایگانی در این منطقه بودند و به همین دلیل همواره منتظر فرصتی بودند تا بتوانند برخی از جزایر خلیج فارس را از دولت ایران به اجاره بگیرند. در همین ایام گاهی اوقات دولت عثمانی نیز می‌کوشید در خلیج فارس حضور پیدا کنند و در چند مورد کشتی‌ای جنگی او منطقه بحرین را مورد تعرض قرار دادند. در سال 1281هـ.ق نامق پاشا والی بغداد از اسلامبول تقاضا کرد که دو کشتی جنگی به بصره فرستاده شود و دولت عثمانی این کار را انجام داد. ورود این کشتی‌ا به خلیج فارس ناصرالدین شاه را مصمم کرد که برای حفظ بحرین و مسقط، نیروی دریایی فراهم آورد. بنابراین، به حاجی شیخ محسن خان معین‌لملک، کاردار ایران در پاریس دستور داد که بهای کشتی جنگی و مخارج آن را تحقیق کند و صورت بفرستد تا برای خلیج فارس خریداری شود. رونوشت این دستور جهت اطلاع برای میرزا حسین خان وزیر مختار ایران در عثمانی نیز فرستاده شد. او نظر خود را در این باره برای وزارت امور خارجه ارسال داشت که در بخشی از آن آمده است:

 

... تدبیری که اولیای دولت در خریدن کشتی و داشتن قوه بحریه در خلیج فارس می‌واهند تهیه بفرمایند به اعتقاد فدوی کافی نیست. زیرا که با این وضع مالیه از عهده قیمت آن نمی‌توانیم برآییم و ثانیا که سرکار اقدس همایونی از بابت کثرت میل و اهتمامی که در حفظ مملکت و تحصیل اسباب ترقی دولت و ملت دارند چند کرور به جهت ابتیاع چند واپور جنگی التفات فرمودند، از مخارج مستمره و مخارج فوق‌العاده قوه بحریه اطلاع کامل ندارند. با این مالیاتهایی که حالا در ایران متداول است از عهده مخارج و نگهداری آنها نمی‌توانیم برآمد و بالاخره هرقدر تنخواه از برای ابتیاع آنها داده شود و در تدارکات و لوازمات دول فرنگستان مراقبت به عمل آید، قوه بحریه به این زودیها آنقدر نمی‌تواند بشود که از قوه بحریه انگلیس و عثمانی مدافعه و مقاومت نماید، خدای نکرده اگر محاربه و اختلافی فیمابین ما و آن دو دولت واقع شود اول ضرری که به ما وارد بیاید ضبط و تصرف قوه بحریه ما خواهد بود پس عجالتا تکلیف این است که جنابعالی (یعنی میرزا سعید خان وزیر امور خارجه) با وزیر مختار انگلیس مذاکره به میان آورده بگویید ... به جهت اینکه در این دریا به جز شما کسی قوه بحریه ندارد و شما هم با دولت عثمانی در کمال مودت و موالات می باشید و اگر از طرف دولت مشارالیها بخواهد به بحرین و مسقط که متعلق به ایران است تعدی یا اجحاف و اظهار تسلطی بشود، چون شما امنیت این دریا را به عهده خود گرفته‌اید البته مانع خواهید شد. پس وجود چنین قوه بحریه از برای دولت عثمانی در خلیج فارس ثمری نمی‌تواند داشت مگر یک اسباب تهدیدی به جهت بنادر دولت ایران. بنا بر این دولت ایران حق دارد که مراجعه به شما که دوست طرفین هستید بنماید و از شما بخواهد چنین قوه بحریه را مانع شوید تا دولت ایران را از تجاوزات و تهدیدات عثمانی‌ها تأمین نمایید زیرا اگر هیچ یک از اینها را نمی‌کنید و دولت ایران وسیله اطمینان دیگری به جهت خود بجوید، اسباب گله و کدورت شما نشود. چون می‌دانم دولت انگلیس وحشت دارد که اولیای ایران می‌خواهند یکی از جزایر خلیج فارس را به دولت فرانسه واگذار نمایند و در آن ضمن محافظه بنادر خودشان را از آن دولت بخواهند ....

 

نتیجه این پیشنهاد میرزا حسین خان ناامیدسازی دولت و شاه ایران از تلاش برای تأسیس نیروی دریایی و تشویق آنها به واگذاری امنیت جزایر ایران به دولت بریتانیا است. شش سال بعد، یعنی در سال 1287هـ.ق دولت فرانسه که با دولت انگلستان در خلیج فارس و اقیانوس هند به رقابت برخاسته بود، مسیو پوره را به عنوان وزیر مختار روانه ایران ساخت تا شاید بتواند یکی از جزایر خلیج فارس را به مدت 99 سال اجاره بگیرد. انگلیسی‌ها همینکه از این مذاکرات آگاه شدند سفارت خود در تهران را مأمور ساختند تا تقاضای اجاره جزایر بحرین را به دولت ایران بنماید. وزارت امور خارجه ایران در این باره با میرزا حسین خان، سفیر ایران در اسلامبول، مشورت کرد و ایشان اینگونه نظر داد:

 

... بعد از آنکه دولت انگلیس حق ملکیت بحرین را به دولت علیه مکتوبا و علنا اعتراف نموده به جهت بقا و حفظ آن حق دو چیز لازم است، یا وجود قوه بحریه کامل [که میرزا حسین خان تلاش برای تأسیس آن را توصیه نمی‌کرد] یا تفویض محافظت خارجی جزیره مزبور به قوه بحریه انگلیس، چنانچه تا به حال هم امنیت خلیج فارس را دولت مشارالیها به عهده خود گرفته بود. چون شرط اول که داشتن قوه مجریه است هنوز به جهت دولت علیه ایران موجود نیست و اگر هم بخواهند حاضر فرمایند موقوف به شرایط و مدت است، به اعتقاد بنده اصلح و انسب به احوال دولت علیه این است که محافظت خارجی جزیره مزبور را به موجب فرمان همایون سه ساله یا پنج ساله به عهده کماندان قوه بحریه انگلیس در خلیج فارس بگذارند و به جهت این کار هم خود جنابعالی [وزیر امور خارجه] می‌توانید در تهران با سفارت انگلیس مذاکره بفرمایید و هم تعلیمات به سفارت دولت علیه ایران در لندن مرقوم دارید که با اولیای دولت انگلیس مذاکره و قرار او را بدهند....

 

ناصرالدین شاه نیز همانند برخی دیگر از رجال سیاسی آن روز، این پیشنهاد میرزا حسین خان سپهسالار را ناشی از تمایل او به دولت انگلیس و "خیانت به مملکت" دانست و به وزارت خارجه دستور داد که با دولت فرانسه وارد مذاکره شود که البته آن مذاکرات هم به دلیل بروز جنگ بین فرانسه و آلمان به جایی نرسید. 

 

برگرفته از موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران  /http://iichs.org


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 6:0 بعد از ظهر :: توسط : مجتبی

     قیام تنباکو، نخستین ایستادگی در برابر شاه
 

 

قرارداد رژی یا انحصار نامه توتون و تنباکو که میان دولت ایران و ماژور تالبوت انگلیسی منعقد شد تا چهارم جمادی‌الثانی 1309ق که الحاق کامل آن اعلام گردید، به عنوان اولین مبارزات استعماری و استبدادی به شکل یک قیام متشکل و یکپارچه در تاریخ معاصر ایران به ثبت رسیده است. این قیام بیش از  300 روز به طول انجامید و دولت استبدادی قاجار و استعمار انگلیس را ناچار به عقب‌نشینی ساخت.

 

قرارداد فوق محصول سومین سفر ناصرالدین ‌شاه به فرنگستان بود. ناصرالدین ‌شاه که در آن زمان تحت تأثیر رجال روشنفکر درباری برای سفر به فرنگستان و دیدار از دستاوردهای تمدن غربی ترغیب می‌شد، به تأیید و تشویق محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه و میرزا علی‌خان امین‌الدوله، میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله و میرزا حسین ‌خان سپهسالار از سرمایه‌گذاری خارجی در ایران استقبال کرد. 1 ولیکن عدم آگاهی او از نحوۀ این سرمایه‌گذاری باعث شد که قراردادی چنین وسیع که مورد تعجب جهانیان گردید با ماژور تالبوت انگلیسی ببندد و امتیاز استخراج توتون و تنباکو را به مدت پنجاه سال به او واگذار نماید.

 

پس از مراجعت شاه تالبوت به تأسیس شرکتی با سرمایه 650 هزار لیره دست زد و مخفیانه راهی تهران شد بهطوری که چند روز اول همگان بجز امین‌السلطان و اعضای سفارت انگلیس از حضور او در تهران بی‌اطلاع بودند.

 

پس از چندی با کمک سر هنری درموند ولف وزیرمختار انگلیس در تهران، تالبوت و امین‌السلطان قراردادی به مدت پنجاه سال در این باب تنظیم کردند و برای امضاء توسط امین‌السلطان به نزد ناصرالدین ‌شاه بردند. امضای قرارداد فقط برای ناصرالدین ‌شاه مبلغ 25 هزار لیره پیشکش و هدایا در برداشت و البته این هدایا از هدایای امین‌السلطان و کامران‌ میرزا جدا بود. 2 با واگذاری این قرارداد همه ساله مبلغ پانزده هزار لیره انگلیس به خزانه دولت ایران واگذار می‌شد در حالی که این قرارداد سود کلانی برای انگلستان داشت. 3

 

این قرارداد در اصل ناقض استقلال کشور بود و سرنوشت تمامی دست اندرکاران توتون و تنباکوی کشور اعم از تاجر و خرده‌فروش و زارع را به دست خارجیان می‌سپرد. و در این زمینه از قراردادهای مشابهی که با کشورهای دیگر به امضاء رسیده بود به مراتب ظالمانه‌تر بود. چرا که سرنوشت هزاران زارع، تاجر و کاسب در گرو آن بود و علاوه بر فروش داخلی یکی از کالاهای بزرگ تجاری ایران به حساب می‌آمد. 4

 

مردم ناباورانه می‌دیدند که شاه مقدرات آنها را به دست بیگانه سپرده است. اندک ‌اندک صداهایی شنیده شد و عکس‌العمل‌هایی دیده شد.

 

بازتاب قرارداد در شیراز

اولین جرقه مخالفت با شرکت رژی و فعالیت آنان در ایران در فارس زده شد. در آن زمان تنباکوی ایران بیشتر در فارس تولید می‌شد و تنباکوی فارس مرغوب‌ترین تنباکوی ایران به شمار می‌رفت. وضعیت کشت تنباکو در شیراز ویژگی خاصی داشت بدین مفهوم که از هنگام کاشت محصول تا برداشت آن، حدود هشت تا نه ماه طول می‌کشید. زارع می‌بایست در ابتدای بهار، محصول خود را می‌کاشت و در اوایل تابستان آن را درو می‌کرد تا پاییز تنباکو باید خشکانده می‌شد، از ابتدای پاییز تا اوایل زمستان بسته‌بندی محصول شروع می‌شد و نهایتاً در زمستان محصول برای فروش آماده می‌گشت.

 

حاکمان فارس طبق معمول هر ساله در اوایل بهار مالیاتها را حواله می‌کردند و این امر بار سنگینی بر دوش تجار و کشاورزان می‌گذاشت. عده‌ای از حکام دو ماه مانده بود به آخر سال، مقداری از مالیات را به دولت مرکزی می‌پرداختند و در اوایل نوروز آن را از دهقانان مطالبه می‌کردند. محصلان مالیاتی برای اخذ وجوه، مردم را تحت شدیدترین فشارها قرار می‌دادند تا جایی که در بعضی از روستاها، زارعان ناچار می‌شدند برای تأدیه مالیات معوقه خود، حاصل زمین مرغوب خود را به یک پنجم قیمت در اختیار تجار قرار دهند. از این اوضاع، تجار شیرازی و ماموران حکومت بهره‌مند می‌شدند. تعداد این تجار به بیش از پنچاه تا شصت نفر نمی‌رسید. 5

 

به دلیل اهمیت شیراز پس از استقرار کمپانی رژی اولین ماموران عازم این شهر شدند. مستر بنیز (نماینده شرکت در شیراز) حرکت خود را به آن دیار آغاز کرد. در حالی که چند نفر از ماموران ایرانی در حالی که فرمانی از طرف دولت مرکزی حمل می‌‌کردند، او را همراهی می‌کردند. قبل از اینکه فرنگیان وارد شیراز شوند شایع بود که دولت آن سامان را به فرنگیان فروخته است. زمزمه‌های اعتراض عده‌ای برای اولین بار در این خطه از ایران آغاز شد. عده‌ای از مردم رو به سوی علما نهادند و از آنها کسب تکلیف نمودند. علمای شیراز هم از آنجا که این امر را منافی با منافع دین می‌دانستند اظهار انزجار کردند البته در این میان عده‌ای از بازرگانان و تجار بزرگ تنباکو آشکارا علیه رژی موضع گرفتند و زمینه‌های لازم را برای شورش مهیا ساختند مثلاً حاج ‌عباس اردوبادی که از دولت روسیه حمایت می‌‌کرد به دستور وزیرمختار روسیه در تهران مأموریت داشت در امر پیشترفت کار رژی اختلال ایجاد کند. 6

 

در شیراز شایع شده بود که اقدامات شرکت رژی موجب خواهد شد صدها تاجر ورشکسته و بیکار شوند. همچنین گفته می‌شد بهای تنباکو افزایش خواهد یافت و بیگانگان به ایران خواهند تاخت. با وجود وعده‌های گوناگون شرکت رژی و بریتانیا مردم از راه دادن خارجیان به شهر امتناع می‌کردند. مأموران کمپانی در دروازۀ قرآن شیراز معطل بودند. در رمضان 1308 ق شور و هیجان به اوج خود رسید. جمع کثیری از مردم دکانهای خود را تعطیل نمودند و تحت رهبری آیت‌الله سید علی‌اکبر فال‌اسیری در مسجد وکیل تجمع کردند. مردم اعمال دولت مرکزی را تقبیح کردند و سید طی سخنرانی پرشوری مخالفت خود را با ورود انگلیسان به شیراز اعلام کرد. 7

 

این امر با وجود نفوذ انگلیس در آن منطقه و حاکمی چون ظل‌السلطان که دوست آنان بود امری تعجب‌برانگیز بود. سفیر انگلیس از امین‌السلطان خواست تا شورش را خاتمه دهد و سید تبعید شد. البته تبعید سید علی‌اکبر فال‌اسیری به عراق منجر به دیدار او با سید جمال‌الدین اسدآبادی و تهیه نامه‌ای سرگشاده برای میرزای شیرازی بود که زمینه‌های فتوای تحریم تنباکو را فراهم ‌کرد. 8

 

شورش در تبریز و عقب‌نشینی رژی

دومین شهری که در مقابل هئیت انگلیسی از خود عکس‌العمل نشان داد تبریز بود. مردم تبریز تولیدکننده تنباکو نبودند ولی در امر صادرات این محصول شرکت داشتند. به همین دلیل تبریز و علمای آن پس از انتشار این خبر نارضایتی خود را ابراز کرده بودند. حاج میرزا جواد آقا مجتهد تبریزی از جمله علما و سردمداران مبارزه بود. در همین ایام حسنعلی‌خان امیرنظام گروسی، پیشکار و والی آذربایجان چون این امتیاز را منافی اهداف دین و دولت می‌دید با مردم همدل شد و از کار خود استعفا کرد مأموران روسی نیز در تبریز در مقابل اهداف توسعه‌طلبانه انگلیسیها مقاومت نشان دادند.

 

از اوایل تابستان جنبش مردم تبریز آغاز شد. عدۀ زیادی از مردم که اعطای امتیاز به خارجیها را منافی احکام دین تلقی می‌کردند، دکانهای خود را بستند و در اطراف میرزا جوادآقا مجتهد گرد آمدند. در محرم سال 1309 ق شاه در ییلاق خود در شهرستانک در شمال تهران به سر می‌برد و از وقایع شهرستانها خبری نداشت. در یکی از روزها، تلگراف تهدیدآمیزی از سوی مردم تبریز به دست او رسید که در آن از وی خواسته بودند از واگذاری منافع مسلمانان به مسیحیان که مخالف احکام قرآن هستند خودداری نماید و اگر این تقاضا پذیرفته نشود، خود با اسلحه از حقوق خویش دفاع خواهند کرد. 9

 

دولت مرکزی از روسها خواست تا جنبش تبریز را خاتمه دهد اما روسیه از جلوگیری این جنبش خودداری کرد. روسها از شورش تبریز به نفع خود بهره‌برداری کردند. آنها در رقابت استعماری با انگلیس، گوی سبقت را ربوده بودند و برگ برنده را در دست داشتند. به همین دلیل تلاش کردند تا آنجا که می‌توانند حریف را به عقب‌نشینی وادار کنند. پس اصرار زیادی در الغای امتیازنامه داشتند. شاه هم با تلاش بسیار موفق شد که مردم را با وعده الغای قرارداد به‌طور موقت آرام کند، اما در تابستان 1309ق یک‌ بار دیگر مردم تبریز سربه شورش برداشتند. با اینکه به آنان قول داده شده بود که شرکت در آذربایجان عملیاتی نخواهد داشت، بازهم مردم قانع نشدند و طغیان را آغار کردند. بدین ترتیب در تبریز طغیان جنبه عمومی پیدا کرد، 10 علی‌الخصوص آنکه قیمتهای تعیین شده برای خرید تنباکو از تجار بسیار ستمگرانه بود و در واقع آنها ناچار بودند جنس خود را به قیمت نازل به فروش برسانند. 11

 

اصفهان و شورش عمومی

اصفهان نیز یکی از شهرهای مهم مبارزات علیه رژی و رهبری علما در جنبش اصفهان مشخص و بارز بود. به علاوه این جنبش از انسجام و به هم پیوستگی بسیاری برخوردار بود. اهمیت جنبش اصفهان در این نکته نهفته بود که برای اولین بار نغمه تحریم تنباکو از آنجا آغاز شد. جالب اینکه ظل‌السلطان حاکم اصفهان آشکارا از امتیاز رژی حمایت می‌کرد. و انگلستان در اصفهان و اقوام بختیاری جایگاه ویژه‌ای داشت. 12

 

مردم اصفهان به رهبری میرزا محمدتقی معروف به آقانجفی (روحانی قدرتمند) به مقابله با اقدامات شرکت رژی پرداختند و دست به ابتکار عمل زدند و تنباکو را تحریم کردند. رفتار عمال شرکت رژی در اصفهان بسیار تحقیرآمیز و خشونت بار بود. یکی از تجار معروف و معتبر اصفهانی کار تاجر شیرازی را تکرار کرد و در مقابل دستور ظل‌السلطان مبنی بر تحویل توتون و تنباکوی خود، هر چه را که خریده بود آتش زد. این اقدام نمادین جایگاه روحانیت را بیش از پیش محکم ساخت. فتوای تحریم تنباکو در اصفهان مؤثر واقع شد و کمپانی عملاً در آن منطقه فلج گردید. بنابراین به دولت شکایت برد، دولت تهدید کرد که اگر علما تسلیم نشوند و مردم شورش کنند خانه‌های مردم را به توپ خواهد بست. اما علما بجز یکی دو نفر بقیه در مقابل این تهدیدها ایستادگی کردند. 13

 

به دنبال ورود مأموران انگلیسی به مشهد، مردم دکانهای خود را بستند و سر به شورش برداشتند اما فتحعلی‌خان صاحب‌ دیوان (حاکم مشهد) تنباکوفروشان را متقاعد کرد که دکانهای خود را باز کنند. علاوه بر کسبه نیروی عمده حرکت در مشهد طلاب بودند. محور اعتراضات و شعارها در ابتدا رژی بود اما بعداً شورشیان آشکارا علیه انگلیس شعار می‌دادند ولی گفتند که انگلیس آشکار می‌خواهد در لوای تجارت مثل هند، ایران را تسخیر کند. جنبش مشهد به دلیل فقدان رهبری دینی قوی و قدرتمند نتوانست مانند شیراز، تبریز و اصفهان قدرت بسیج مردم را افزایش دهد. همانگونه که در تظاهرات و خیزش مردم در یزد، قزوین و کاشان بدینگونه بود. 14

 

تهران و تحریم تنباکو

در این جنبش تهران به دلیل ارتباطات سیاسی و اقتصادی و وجود دولت و شاه در آنجا جایگاهی تعیین‌کننده داشت. به ویژه آنکه رهبری دینی تهران را عالمی چون میرزا حسن آشتیانی بر عهده داشت و از مبارزه دست برنمی‌داشت. مردم و تجار دائماً به دیدار او می‌رفتند. عده‌ای از روحانیون چون ملا فیض‌الله فاضل‌دربندی تندترین خطابه‌ها را بر ضد شاه ایراد می‌کرد. به همین دلیل به دستور دولت دستگیر و به عراق تبعید شد. 15 علمای تهران به تدریج به این نتیجه رسیدند که باید راه علمای اصفهان را در پیش گیرند و استعمال تنباکوی کمپانی رژی را تحریم کنند. 16 بدین‌تربیب میرزای ‌شیرازی در عراق در جریان وقایع و مبارزات قرار می‌گرفت. در این میان با اوج‌گیری نهضت شایعه فتوای تحریم تنباکو در تهران پخش شد و شور عظیمی برپا کرد. متن حکم چنین بود:

 

«بسم‌الله ‌الرحمن‌الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون بأی نحو کان در حکم محاربه با امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه‌ است. الاحقر محمدحسن الحسینی». 17

 

روز بعد از انتشار حکم، یعنی روز دوم جمادی‌الاول، مسئله همبستگی مردم تحت رهبری دینی عینیت یافت. حتی لوطیان شهر نیز اطاعت از این حکم را بر خود فرض داشتند. در مراسم اسب‌سواری شاه در دوشان تپه احدی قلیان نکشید زیرا مخالفت با حکم مرجع تقلید مخالفت با امام‌ زمان (عج) محسوب می‌شد. در حرمسرای شاهی نیز کلیه قلیانها شکسته شد. به دنبال آن شاه فرمان متوقف ساختن عملیات رژی را صادر نمود ولی در الغای آن تردید و تعلل کرد. 18

 

الغای امتیاز رژی

شب 23 جمادی‌الاول 1309ق متن اعلامیه‌ای بر سر در شمس‌العماره نصب شد که در آن آمده بود: «بر حسب حکم جناب حجت‌الاسلام آقای میرزای ‌شیرازی، یوم دوشنبه آتیه جهاد است. مردم مهیا شوید». 19

 

شاه و ناصرالدین ‌شاه خواستند تا با تبعید علما و میرزای ‌آشتیانی از تهران به غائله پایان دهند اما شایعه خروج میرزا از تهران به سرعت در بین مردم پیچید، مردم و علما یکدل و یکجهت اعلام کردند که با آشتیانی همراه خواهند بود، بنابراین دولت احساس خطر کرد. 20

 

شایعه جهاد تکذیب شد ولی بی‌تدبیری امین‌السلطان، اوضاع را وخیم‌تر کرد. او که از اصرار علما مبنی بر الغای رژی خشمگین بود راه را در تبعید میرزای ‌آشتیانی دید. اما در آن زمان حتی شیخ هادی نجم‌آبادی که مستقیماً در جنبش شرکت نکرده بود، اعلام کرد که اگر بنابر مهاجرت علما به عتبات عالیات باشد، او اول کسی است که ردا بر دوش می‌کشد و با پای پیاده مهاجرت می‌کند. از صبح روز دوشنبه 3 جمادی‌الثانی 1309ق که قرار بود میرزای‌ آشتیانی را تبعید کنند مردم کفن‌پوش و چوب به دست روانه محله سنگلج که منزل ایشان در آنجا بود شدند و فریاد سر دادند. 21

 

ناصرالدین ‌شاه دانست که تا امتیازنامه رژی کامل لغو نشود، آرامش به تهران باز نخواهد گشت، به همین دلیل نامه‌ای به امین‌السلطان نوشت و الغای کامل امتیازنامه رژی را اعلام کرد. 22 چند روزی از اعلام الغای امتیاز‌نامه گذشته بود اما دولت و مردم منتظر دستوری از طرف علما بودند. امین‌السلطان نامه‌ای برای آشتیانی ارسال کرد و با شگفتی پرسید: «اکنون که رژی ملغی شده است چرا اجازه نمی‌دهید که مردم قلیان بکشند؟» آشتیانی پاسخ داد که حکم تحریم تنباکو را او صادر نکرده است تا آن را بردارد، حکم از آن میرزای ‌شیرازی است.

 

میرزا حسن آشتیانی طی تلگرافی خطاب به میرزای‌ شیرازی الغای امتیازنامه را اعلام کرد و از ایشان خواست تا صراحتاً اجازۀ استعمال تنباکو را صادر نماید. 23 میرزا پاسخ داد که تا به کلی از فرنگی خلع‌ ید نشود، حکم تحریم تنباکو پا برجاست. وی اعلام کرده بود که خلع ‌ید از رژی باید بر شخص او اثبات شود و تا آن زمان حکم حرمت باقی است. 24

 

این امر درست تا زمانی که کاسه صبر همه لبریز شده بود ادامه داشت و در نهایت متن حکم رفع تحریم تنباکو از میرزای‌ شیرازی به دست آشتیانی رسید. و جنبشی به آن فراگیری با پیروزی خاتمه یافت.

 

_____________________________

 

1. میرزا علی‌‌خان امین‌الدوله، خاطرات امین‌الدوله، به کوشش حافظ فرمانفرمائیان، تهران، انتشارات کتابهای ایران، 1341. ص 115 و فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون، عصر سپهسالار، تهران، خوارزمی، 1356. ص 385 .

2. ناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، مقدمه، ص 51 .

3. فصل اول کتاب فوق.

4. کربلایی شیخ حسن، قرارداد 1890 رژی، انتشارات مبارزان، تهران، 1360، ص 30 .

5. ابراهیم تیموری، عصر بی‌خبری یا تاریخ امتیازات در ایران، تهران، اقبال، 1332، ص 39- 45 .

6. همان، ص 68 .

7. نیکی‌ کدی، تحریم تنباکو در ایران، ترجمه شاهرخ قائم‌مقامی، تهران، جیبی، 1358، ص 80 .

8. روح‌الله حسینیان، تاریخ سیاسی تشیع، ج1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 240 .

9. حسین آبادیان، اندیشه دینی و جنبش ضد رژی، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1376، ص 68-71 .

10. فوریه، سه سال در دربار ایران، ترجمه عباس اقبال، تهران، اقبال، 1325، ص 223 .

11. حسن کربلایی، قرارداد رژی 1890م، تهران، مبارزان، 1361، ص 45-46 .

12. آبادیان، ص 116 .

13. حسن ‌کربلایی، ص 57-58 .

14. همان، ص 124 .

15. آبادیان، ص 123 .

16. روح‌الله حسینیان، ص 246 تا 247 .

17. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات، ص 870 .

18. آبادیان، ص 126-127 .

19. کربلایی، ص 99 .

20. همان، ص 110 .

21. آبادیان، ص 160 .

22. حسن کربلایی، ص 114-122 .

23. همان، ص 114-122 .

24. آبادیان، ص 171.

برگرفته از موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران  /http://iichs.org


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 6:0 بعد از ظهر :: توسط : مجتبی

    کمال‌الملک

 
 

محمد غفاری (میرزا محمدخان غفاری) معروف به كمال‌الملك از بزرگترین و نام آورترین نقاشان ایران فرزند میرزا رضاخان غفاری در حدود سال 1264ق/1226ش در شهر كاشان متولد شد. میرزا ابوالحسن غفاری (صنیع‌الملك) عموی كمال‌الملك و برادرش میرزا رضاخان از برجسته ترین نقاشان عصر قاجار محسوب می شدند. محمد غفاری پس از پایان دوران مقدماتی تحصیلی در شهر كاشان، جهت ادامه تحصیل (عمدتاً در رشته نقاشی) در مدرسه دارالفنون به تهران رفت. در آن هنگام او فقط 13 سال سن داشت. معلم نقاشی دارالفنون مزین‌الدوله نقاش دربار ناصرالدین شاه بود و لقب « نقاشباشی » دربار را داشت. محمد غفاری به خاطر ذوق و استعداد كم نظیرش به سرعت در عرصه نقاشی پیشرفت قابل توجهی كرد و خیلی زود آوازه او در نقاشی در شهر پیچیده و رجالی از دربار قاجار برای نقش تصاویر خود به او مراجعه می كردند. در این میان ناصرالدین شاه در سال 1298ق كه تحت تأثیر هنر نقاشی محمد غفاری قرار گرفته بود او را به عنوان پیشخدمت مخصوص و نقاشباشی به دربار برد و این واقعه فرصت و امكان مناسب و مطلوبی برای این هنرمند جوان به وجود آورد تا دهها تابلو نقاشی نفیس و زیبا از خود به یادگار گذارد.

 

محمد غفاری نقاش باشی دربار در سال 1310ق از سوی ناصرالدین شاه به لقب مهم « كمال‌الملك » مفتخر شد. در همین زمان بود كه تابلو مشهور و معروف به « تالار آیینه » را كه حدود هفت سال طول كشیده بود و از شاهكارهای نقاشی او به شمار می رود، با امضای كمال‌الملك به اتمام رسانید. حدود یك سال پس از مرگ ناصرالدین شاه و در سال 1314ق برای تكمیل دانش خود در عرصه نقاشی و آشنایی با هنر نقاشی اروپایی به آن قاره عزیمت كرده و حدود سه سال در موزه های فلورانس، لوور و ورسای به مطالعه و بررسی نقاشی هنرمندان اروپایی پرداخته و چندین تابلو نقاشی از آثار نقاشان بزرگ اروپایی را بازسازی كرد. كمال‌الملك كه طی این مدت سه ساله به تجارب و دانش قابل توجه و ثمربخشی از هنر نقاشی دست پیدا كرده بود، به درخواست مظفرالدین شاه كه در سفر نخست اروپایی اش در سال 1316ق با او ملاقات كرده بود، به ایران بازگشت.

 

كمال‌الملك كه به تقاضای مظفرالدین شاه بار دیگر كار نقاشی را در دربار شروع كرده بود، به ویژه به سبب جوّ مسموم و حسادت‌آمیز حاكم بر دربار و مشكلاتی كه رجال دربار برای او ایجاد می كردند پس از حدود 5 سال برای زیارت مشاهد ائمه اطهار در عتبات عالیات راهی عراق شد و در سال 1321ق وارد كربلا شد.

 

كمال‌الملك طی چندین سال اقامت در عتبات عالیات تابلوهای نقاشی متعددی را ترسیم كرد كه در زمره مهمترین آثار هنر نقاشی ایشان به شمار می رود. از جمله این آثار پرارزش و ماندگار باید به تابلوهای « فالگیر بغدادی »، « زرگر بغدادی و شاگردش »، « میدان كربلای معلا » و « عرب خفته » اشاره كرد.

 

كمال‌الملك در سال 1329ق به ایران بازگشت و مدرسه صنایع مستظرفه را با هدف تدریس و توسعه هنر نقاشی در ایران برپا داشت و همگام با آن به رشته های منبت كاری، موزائیك سازی و قالیبافی هم عنایت ویژه ای نشان داد و این روند را تا هنگام كودتای 1299 ادامه داد. در این میان وزارت معارف برای تداوم كار مدرسه نقاشی كمال‌الملك مساعدت مالی لازم را به او می نمود.

 

به دنبال وقوع كودتای 1299 كمال‌الملك حاضر نشد به رضاخان روی خوش نشان دهد و در این راستا حتی تقاضای رضاشاه جهت ترسیم تصویر محمدرضا ولیعهد وقت را رد كرد. این موضعگیری همگام با سعایت‌ها و حسادت ها و فرصت‌طلبی‌هایی كه اطرافیان و برخی رجال نشان می دادند، موجبات سرخوردگی رضاخان را از او فراهم كرده و منجر به برخورد و بی عنایتی حكومت و دولت رضاخان با او شد، سپس وزارت معارف چنانكه دلخواه رضاشاه بود بودجه مدرسه صنایع مستظرفه را كه تحت مدیریت كمال‌الملك اداره می شد، قطع نمود و مشكلات متعدد دیگری را پیش روی او قرار داد، تا جایی كه دیگر امكان اداره مدرسه از او سلب شد و به ناچار از خدمت در مدرسه نقاشی كه سالیان طولانی برای توسعه و اعتلای آن زحمات طاقت‌فرسایی را متحمل شده بود، كناره گرفت و به فاصله كوتاهی شهر تهران را به مقصد مزرعه ای در روستای حسین‌آباد از توابع شهر نیشابور ترك كرد و گوشه انزوا برگزید.

 

كمال‌الملك طی برخی نامه هایی كه از روستای دورافتاده حسین‌آباد برای تعدادی از دوستان قدیم و شفیقش در تهران می نویسد، با اشاره و گلایه و شكایت از مشكل‌سازی‌ها، حسادت‌ها، كوته‌نظری‌ها و خردستیزی های بی پایان درباریان، رجال و بسیاری از كسانی كه در تهران با او در ارتباط بوده اند، پناه آوردن به بیابان های خشك و عزلت گزیدن در مناطق دورافتاده و بدون امكانات و حتی دچار دزدان و قطاع الطریق شدن را مطلوب تر و خوشایندتر از مراوده و ارتباط با آن گروه پرشمار و خطرناك ساكن شهر و دربار ارزیابی می كند و از این كه با عزلت گزیدن در حسین آباد نیشابور دیگر سعادت برخورد و رو در رویی با آن جماعت را از خود سلب كرده است، احساس آرامش و شادمانی می كند.

                             

 

آنچه بود كمال‌الملك نقاش چیره دست و كم نظیر ایران زمین كه در عشق ورزی به وطن، آزادیخواهی، اخلاق و شرف و انسانیت سرآمد اقران بود، تا پایان عمر، زندگی در مزرعه شخصی اش در حسین آباد نیشابور را بر بازگشت به شهر ترجیح داد. از رخدادهای واپسین سالهای عمر او نابینایی یكی از چشم هایش در اثر یك حادثه بود. كمال‌الملك نهایتاً در 27 مرداد 1319 در سن 93 سالگی بدرود حیات گفت. مقبره او در نیشابور زیارتگاه هزاران تن از دوستداران كمال‌الملك است.

 

 

(برای كسب اطلاعات بیشتر در این باره بنگرید به : نامه های كمال‌الملك، به كوشش علی دهباشی، چاپ دوم، تهران، 1386. و كمال‌الملك هنرمند همیشه زنده، به كوشش حمید باقرزاده، چاپ اول، تهران، اشكان، 1376.)

 

برگرفته از موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران  /http://iichs.org


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 6:0 بعد از ظهر :: توسط : مجتبی

 مروری بر زندگینامه امام خمینی (س)در چهار دوره : از ولادت تا رحلت 1281- 1368 

 

انا اعطیناك الكوثر ... (قرآن كریم سوره كوثر)

ای پیامبر، ما به تو كوثر (خیر كثیر) بخشیدیم ... 

     

                                      

امام خمینی (س) در روز بیستم جمادی‌الثانی روز كوثر ولادت فاطمه زهرا (س) 1321ق/ 1281ش، در خانواده‌ای از اهل علم و مبارزه و تقوا و هجرت دیده به جهان گشود و در پنج ماهگی، پدرش آقا مصطفی به جرم حمایت از مظلومین به دست اشرار محلی به شهادت رسید. روح‌الله در آغوش مادری مهربان (بانو هاجر) و سرپرستی عمه‌ای دلسوز (صاحبه خانم) و دایه‌ای پرهیزگار (ننه خاور) پرورش یافت و همزمان آموزشهای اولیه سواركاری و تفنگداری و تیراندازی را طی كرد.                  

 

                     

                        خمینی در دوران کودکی (نفر سمت راست)

          
دوره اول (از 1281- 1300ش)

دوران كودكی و نوجوانی روح‌الله همزمان با بحرانهای سیاسی و اجتماعی ایران سپری شد. وی از همان ابتدای زندگی، با درد و رنج مردم و مشكلات جامعه آشنا بود و تأثر خود را با ترسیم خطوطی به صورت نقاشی بروز می داد، و همراه خانواده و اطرافیان در سنگر دفاع ساخته و پرداخته و در كوران حوادث و مسائل به مجاهدی تمام عیار تبدیل می شد. برخی از حوادث متأثركننده این دوران مثل بمب‌باران مجلس در نقاشیها و مشقهای خوشنویسی دوران كودكی و نوجوانی او منعكس شده و در دسترس است. از جمله قطعه شعری است در دفترچه یادداشت دوران نوجوانی (9-10 سالگی) با عنوان: «غیرت اسلام كو جنبش ملی كجاست» خطاب به ملت ایران:


هان ای ایرانیان، ایران اندر بلاست

مملكت داریوش دستخوش نیكولاست 1


می‌توان از آن نوشته به عنوان اولین بیانیه سیاسی دوران نوجوانی روح‌الله یاد كرد، و دغدغه ذهنی او را راجع به مسائل مملكتی فهمید. تمایلات روح‌الله نسبت به قهرمانان و مبارزان تا حدی است كه در نهضت جنگل، وی با سخنرانی و سرودن شعر در وصف میرزا، اقدام به جمع‌آوری كمكهای مردمی برای حمایت از نهضت جنگل نموده و بالاخره مصمم می شود كه خود شخصاً به نهضت جنگل بپیوندد. و در فرصتی به جنگل سفر می‌كند و پایگاه میرزا را از نزدیك می‌بیند. 2


تحصیلات روح‌الله

روح‌الله با بهره وری از استعداد فوق‌العاده، رشته‌های مختلف علوم را به سرعت طی كرد. علاوه بر فقه و اصول و فلسفه، عرفان را نیز در عالیترین سطح نزد اساتید برجسته آن زمان در خمین، اراك و قم طی كرد و در مدت 6 سال جهش فوق‌العاده ای داشت حتی اسفار را پشت سر گذاشت و از فضلا و شخصیتهای برجسته حوزه علمیه قم به شمار می‌آمد. 3


اولین خطابه رسمی روح‌الله

روح‌الله ضمن تحصیل در اراك در ایام 19 سالگی در مراسم بزرگداشت « ركن اعظم مشروطه» مجتهد طباطبائی اولین خطابه خود را قرائت كرد و تحسین حاضرین را برانگیخت. این خطابه در واقع بیانیۀ سیاسی بود كه به جهت قدردانی از زحمات و خدمات علمدار مشروطیت از جانب حوزه علمیه اراك از زبان یك طلبه جوان قرائت می‌شد. 4


از قول روح‌الله نقل شده « ... پیشنهاد شد منبر بروم، استقبال كردم آن شب كم خوابیدم، نه از ترس مواجه شدن با مردم، بلكه به خود فكر می‌كردم فردا باید روی منبری بنشینم كه متعلق به رسول‌الله است. از خدا خواستم مدد كند كه از اولین تا آخرین منبری كه خواهم رفت، هرگز سخنی نگویم كه جمله‌ای از آن را باور نداشته باشم 5 و این خواستن عهدی بود با خدا بستم، اولین منبرم طولانی شد، اما كسی را خسته نكرد ... و عده ای احسنت گفتند، وقتی به دل مراجعه كردم از احسنت گویی‌ها خوشم آمده بود، به همین خاطر دعوت دوم و سوم را رد كردم و چهار سال هرگز به هیچ منبری پا نگذاردم.» 6


دوره دوم زندگی روح‌الله (از 1300ش-1320)

این دوره از زندگی روح‌الله با هجرت به قم آغاز شده است، با سیاستهای دین‌زدایی رضاخان و تا 1320 ادامه دارد، در این دوره روح‌الله مشغول تحصیل و تدریس و تألیف كتاب و آشنایی با علمای برجسته مبارزی همچون حاج آقا نورالله اصفهانی و مدرس و برخی دیگر می باشد. در این دوره اختناق رضاخانی؛ هدف علما حفظ حوزه قم بود. اهمیت آن در آن زمان كمتر از تأسیس حكومت اسلامی در سال 57 نبود. 7


دوره سوم (از 1320-1340)

این دوره از زندگی امام با چهل سالگی آغاز می‌شود و مصادف است با دو حادثه مهم؛ یعنی بروز جنگ جهانی دوم و اشغال ایران، خروج رضاخان از ایران و آغاز سلطنت محمدرضا. بنا بر اعتقاد امام این زمان فرصت مناسبی برای قیام اصلاحی بود. با همه كوششها و اقدامات روح‌الله قیام مورد نظر صورت نگرفت. امام در این دوره عالمی است كامل و جامع الشرایط، رهبری است هوشیار با پشتوانه دانش و بینش سیاسی با كوله‌باری از تجربه دوران 20 ساله رضاخانی، كه شناخت كاملی از اوضاع ایران و جهان دارد، لذا با صدور بیانیه‌ای در 11 جمادی‌الثانی 1363ق/1323ش زمان مناسب قیام را یادآوری می‌كند: «امروز، روزی است كه نسیم روحانی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نكنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست كه مشتی هرزه‌گرد و شهوتران بر شما چیره و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود كنند.» 8


دوره چهارم زندگی امام (از 1340-1368)

این دوره همزمان با دو حادثه ناگوار آغاز می‌شود یكی رحلت آیت‌الله بروجردی (10 فروردین 1340) - كه ضایعه‌ای برای جهان اسلام و در عین حال رفع موانع برای دشمنان ایران و اسلام بود. دیگری رحلت آیت‌الله كاشانی قهرمان مبازره با استعمار انگلیس كه روزگاری نامش لرزه بر اندام دشمنان ایران و اسلام می‌انداخت. همزمان با تسلط امریكا بر امور مملكت، فشار بر رژیم برای اجرای اصلاحات آمریكایی افزایش یافت و در قالب اصلاحات ارضی و لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی با چشم‌اندازی ظاهراً مردم فریب رخ نمود ولی در باطن از اتحاد شومی خبر می داد و تسلط آمریكا و اسرائیل و عوامل آنها را بر كلیه شئون مملكت فراهم می‌كرد. در این زمان امام در برابر اصلاحات آمریكایی به شدت ایستاد و رژیم شاه به تلافی، در دوم فروردین 1342 كه مصادف بود با شهادت امام جعفر صادق (ع) به مدرسه فیضیه یورش برد. در این حادثه تعدادی شهید و مجروح شدند. امام در پیامی به مناسبت چهلم فاجعه فیضیه دست به افشاگری زد :« من مصمم هستم كه از پای ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم.» امام نطق تاریخی خود را در 13 خرداد 1342 در مدرسه فیضیه ایراد كرد و شاه فرمان خاموش كردن فریاد امام را صادر كرد. در شامگاه 14 خرداد امام دستگیر و به زندان قصر منتقل شد. صبح 15 خرداد خبر دستگیری امام به تهران و سایر شهرها رسید و مردم به خیابانها ریخته با شعار « یا مرگ یا خمینی» به سوی كاخ شاه به حركت درآمدند و قیام با شدت سركوب شد و به خون نشست. قیام (15 خرداد 1342) علی‌الظاهر با تبعید رهبر انقلاب به تركیه و سپس عراق از جوشش و جنبش افتاد. واقعه مرموز شهادت آقا مصطفی فرزند امام در 56 روح تازه ای به جنبش دمید. چاپ مقاله‌ای توهین‌آمیز به امام و روحانیت در 17 دی ماه 1356 در روزنامه اطلاعات اعتراض شدید جامعه مذهبی را برانگیخت و قیام 19 دی ماه 1356 را به دنبال داشت. مراسم چهلم شهدای 19 دی قم به صورت پیامی در تبریز و اصفهان و یزد و شیراز و شهرهای دیگر ادامه یافت و به كشتار فاجعه 17 شهریور 57 منجر شد همچنین فرار شاه و ورود امام را به وطن نوید داد. مردم در پی استقبال بی سابقه خود در بهشت زهرا سخنرانی تاریخی امام خود را شنیدند و حكم سرنوشت‌ساز ایشان را در لغو حكومت نظامی در 21 بهمن 57 با جان دل گردن نهادند و در پیشگیری از حملات نیروهای رژیم با، مناطق حساس را سنگربندی و در مدت 24 ساعت مبارزه بی امان، طرحهای كودتاچیان را نقش بر آب و هرگونه فرصت را از آنها سلب كردند. و بالاخره پیروزی قیام 15 خرداد در شب 22 بهمن 57 به گوش رسید.


از صبحدم 22 بهمن تا 13 خرداد 1368(رحلت امام) حوادث سنگین بیشماری با محدودیت و نقش خصمانه آمریكا و حمایت همه جانبه دول غربی با كمك گروهها و احزاب متعدد چپ و راست در ایران در مقابله با انقلاب اسلامی بروز كرد. این حوادث آن قدر گسترده بود كه در این مختصر نمی‌گنجد، فقط در یك جمله می‌توان گفت هر كدام از آن حوادث به تنهایی می توانست مسیر انقلاب را منحرف كند و به شكست بكشاند، اما الطاف الهی و هوشمندی امام و وفاداری و آگاهی ملت ایران، تمام توطئه‌ها را خنثی كرد به گونه‌ای كه ملت ایران، در سال 1368 در حالی كه با پیكر مطهر امام خویش پس از 11 سال تحمل سختی‌ها و مشكلات وداع می‌كرد، جمعیت چندین برابر بیشتر از لحظه ورود بود. عشق و پایداری مردم عمیق‌تر و قصدشان بر ادامه راه امام و انقلاب جدی تر و نظام شان علی رغم همه توطئه‌ها و حوادث پر ثبات تر از هر زمان دیگر بود. روانش شاد و راهش پر رهرو باد

 

________________________________________________

 

1. در این خصوص رجوع كنید به: كوثر (مجموعه سخنرانی‌های حضرت امام ... ) مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام ...، چاپ اول: 1371. جلد اول ص 615.

2. سید علی قادری، خمینی روح‌الله (زندگینامه امام خمینی ... ) مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، چاپ سوم، بهار 1382. جلد اول ص 232- 236.

3. امیررضا ستوده. پا به پای آفتاب (گفته‌ها و ناگفته‌ها از زندگی امام ... ) تهران، نشر پنجره، بهار 1373. جلد 1 ص 30.

4. رجوع كنید به: قادری، خمینی روح‌الله، ص 260، و نیز سرگذشتهای ویژه جلد 6، ص 11.

5. شیخ صدوق نیز در آغاز كتاب خود ( من لا یحضر الفقیه) می‌نویسد: من مانند دیگر منصفان نكرده‌ام كه هرچه به ایشان رسد از روایات در تصانیف خود آورند ... و هرودوت می‌گوید: دلیلی ندارد آنچه را می‌گویم و می‌نویسم همه را قبول داشته باشم. و این است فرق دانشمندان الهی و غیرالهی. دانشمندان الهی چیزی را می‌گویند و می‌نویسد كه خود آن را باور داشته باشند!

6. رجوع کنید به قادری، خمینی روح‌الله، ص 260 به بعد.

7. رجوع كنید به سخنان آیت‌الله پسندیده و آیت‌الله مظاهری، خبرنامه نخستین همایش حاج آقا نورالله اصفهانی، شماره اول ص16-17؛ شماره دوم ص13-12.

8. رجوع كنید به: صحیفه نور ( مجموعه 22 جلدی، رهنمودهای امام خمینی)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، چاپ سوم بهار 1382. جلد اول ص 4-6. 

برگرفته از موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران  /http://iichs.org


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 6:0 بعد از ظهر :: توسط : مجتبی

باباطاهر

مقبره بابا طاهر

باباطاهر همدانی معروف به بابا طاهر عریان، عارف، شاعر و دوبیتی‌سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری (سده ۱۱م) ایران و معاصر طغرل بیک سلجوقی بوده‌است. بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته می‌داده‌اند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده‌است.

 آثار

ترانه‌ها یا دو بیتی‌های باباطاهر در بحر هزج مسدس محذوف و به لری سروده شده‌است.

دو قطعه و چند غزل با گویش لری و مجموعه کلمات قصار به زبان عربی و کتاب سرانجام از آثار دیگر اوست. کتاب سرانجام شامل دو بخش عقاید عرفا و صوفی و الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی است.

زندگی

از خاندان و تحصیلات و زندگی بابا طاهر اطلاعات صحیحی در دسترس نیست اما بنا به نوشته راوندی در راحةالصدور، بابا طاهر در سال ۴۴۷ هجری با طغرل سلجوقی دیدار کرده و مورد احترام او نیز قرار گرفته‌است. در یکی از دوبیتی‌های مشهورش سال تولدش را به حروف ابجد گنجانیده که پس از محاسبه توسط میرزا مهدی خان کوکب به سال ۳۲۶ هجری رسیده‌است. او پس از ۸۵ سال زندگی وفات یافته‌است. آرامگاه وی در شمال شهر همدان در میدان بزرگی به نام وی قرار دارد. بنای مقبره بابا طاهر در گذشته چندین بار بازسازی شده‌است. در قرن ششم هجری برجی آجری و هشت ضلعی بوده‌است. در دوران حکومت رضاخان پهلوی نیز بنای آجری دیگری به جای آن ساخته شده بود. درجریان این بازسازی لوح کاشی فیروزه‌ای رنگی مربوط به سده هفتم هجری بدست آمد که دارای کتیبه‌ای به خط کوفی برجسته و آیاتی از قرآن است و هم اکنون در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود. احداث بنای جدید در سال ۱۳۴۴ خورشیدی با همت انجمن آثار ملی و شهرداری وقت همدان و توسط مهندس محسن فروغی انجام شده‌است. این بنای تاریخی طی شمار ۱۷۸۰ مورخه ۲۱/۲/۱۳۷۶ به ثبت آثار تاریخی و ملی ایران رسیده‌است. در اطراف بنای جدید فضای سبز وسیعی احداث شده ‌است.

 آرامگاه خرم آباد

در شهر خرم‌آباد بنایی به نام «بقعه باباطاهر» وجود دارد که به اعتقاد برخی زادگاه بابا طاهر است. در مرکز شهر خرم آباد و در ضلع غربی قلعه فلک الافلاک و در کنار خانه قدیمی آخوند ابو مقبره باباطاهر قرار دارد. در گویش لری به «باو طاهر» معروف است اهالی شهر خرم آباد معتقدند این مقبره مربوط به بابا طاهر شاعر و عارف نامدار و سراینده دوبیتی‌های معروف لکی و لری است. سبک بنای مقبره ساده و متشکل از گنبد خانه‌ای با یک ورودی است. ساختمان اصلی آن هشت ضلعی است که چهار ضلع آن هر یک به ابعاد ۵/۲ متر و اضلاع فرعی آن هر یک ۷۰/۱ سانتیمتر است. ارتفاع گنبد تا کف ۶ متر است. محل قبر در داخل سردآبه بوده که بر روی سردآبه و کف بقعه قبری به ابعاد ۵۲ در ۱۰۰ در ۱۷۷ سانتیمتر است. بر روی قبر ضریحی چوبی به ابعاد ۱۲۷ در ۱۲۸ در ۱۹۸ وجود داشته که از بین رفته است. اطاق کوچکی به ابعاد ۵/۲ در ۵ متر به بدنه غربی بنا در دوره معاصر اضافه شده بود که به آن «قلندر خانه» می‌گفتند. این بنا احتمالا مربوط به دوره خوارزمشاهی و به شماره ۱۹۲۲ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.[۱]

 آرامگاه بزرگان و ادیبان جوار مزار بابا طاهر

مقبره بابا طاهر

برخی از بزرگان و ادیبانی که در جوار مزار بابا طاهر آرمیده‌اند:


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 12:53 قبل از ظهر :: توسط : مجتبی


لُطفعَلی خان زند
Lotf Ali Khan.jpg
دورانواپسین فرمانروای زند
تاجگذاری۱۱۶۸ تا ۱۱۷۳ خورشیدی
۱۲۰۳ تا ۱۲۰۹ قمری)
زادروز۱۱۴۸ خورشیدی
زادگاهشیراز
مرگ۱۱۷۳ خورشیدی
محل درگذشتتهران
آرامگاهامامزاده زید در بازار قدیمی تهران
پیش ازآغامحمدخان قاجار
پس ازصیدمرادخان زند
دودمانزند
پدرجعفرخان زند

لُطفعَلی خان زند (۱۱۴۸-۱۱۷۳ خورشیدی) واپسین فرمانروای زند بود که میان سالهای ۱۱۶۸ تا ۱۱۷۳ خورشیدی (۱۲۰۳ تا ۱۲۰۹ قمری) بر سر پادشاهی با هماورد نیرومندش آغا محمدخان قاجار به نبرد پرداخت و سرانجام از او شکست خورد و با مرگ او پرونده دودمان زند نیز بسته شد. طایفه زند یکی از طوایف قوم لر می‌باشد.


وی پسر جعفرخان زند و نوه صادق خان زند برادر بنیادگذار فرمانروایی زندیان؛ کریمخان زند وکیل الرعایا بود. وی دارای ویژگیهای برجسته بسیاری چون خوش‌سیمایی، دلاوری، نیرومندی و هوش سرشار بود. وی از ادب و شعر هم بی‌بهره نبود.


شعر زیر را که در تاریخ ایران بسیار نامور می‌باشد وی درباره شکستهایش از اقامحمد خان سروده‌است:


یا رب ستدی مملکت از همچو منیدادی به مخنثی، نه مردی نه زنی
از گردش روزگار معلومم شدپیش تو چه دف‌زنی چه شمشیرزنی

معرفی لطفعلی خان زند

لطفعلی خان زندگانی پر افتخاری داشت. در سراسر زندگی او سادگی میابیم لطفعلی خان زند در سال ۱۱۴۸ خورشیدی در شیراز متولد شد. لطفعلی خان چهره زیبایی داشت و ورد زبان عام وخاص شده بود . لطفعلی خان علاوه بر زیبایی بسیار پر قدرت و راستگو درستکار دلیر و شجاع بود وی پسر جعفر بن زند و نوه صادق خان زند برادر بنیان گذار زندیه می باشد . وی از ادب شعر هم بی بهره نبود او در سوارسواری و شمشیر زنی در سایر فنون بی مثل بود.نمی توان مهربانی او را از یاد برد همیشه به مردم لبخند می زد و حتی وقتی حاج ابراهیم کلانتر به او خیانت کرد خشمگین نشد.

به همین دلیل او را بهترین شمشیر زن روزگار شرق می نامند . او به همه احترام می گداشت و در عوض هم از همه احترام می دید و مردم به او عشق می ورزیدند.

لطفعلی خان زند بسیار خدا دوست بود و هنگامی که که آقا محمد خان به او گفت بر او سجده کند به او گفت : من تنها به خدا سجده می کنم. او برای هر کاری به خدا روی می آورد و گویند وقتی شبها تا صبخ راز ونیاز می کرد

  خدمات لطفعلی خان زند در راه سازندگی

   جاده سوشه

این جاده بین شیراز و سوشه شیراز و بندر عباس و بندر عباس شیاز و بندر لنگه احداث د که در آن موقع بهترین معماری بود اما به دلیل حمله آغا محمد خان طرح نیمه کاره ماند بی شک این راه بهترین کار برای رونق جنوب ایران بود.

   تنگاب

سد تنگاب که در دوره ساسانیان درست و موجب تخزیب شده بود که این آب ها از دل کوه فیروزآباد به خلیج فارس ریخته می شد.

  ترمیم حافظیه و زندیه

ساخت خود آرامگاه حافظ و سعدی که در حال حاضر شما نمای معماری ان را در این زمان می بینید که معماری حافظه و سعدیه در ذهن هر ایرانی و جهانی است.


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 12:53 قبل از ظهر :: توسط : مجتبی
درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید "تاریخ نه آیینه عبرت است نه کارنامه جهل و جنایت. کسانی که با آن چنین شوخیها کرده‌اند در واقع خواسته‌اند بعضی از کسانی را که در تاریخ، نام و آوازه یافته‌اند دست بیاندازند یا ستایش و نکوهش کنند.تاریخ راستین سرگذشت زندگی انسان است. سرگذشت انسانهاست که زندگی کرده‌اند و حتی در راه آن مرده‌اند. اما آنچه برای مورخ اهمیت دارد آن نیست که چگونه مردهاند، آن است که اینها چگونه زیسته‌اند. شک نیست که زندگی از آنچه جهالت و شقاوت انسان خوانده می‌شود هرگز خالی نیست و از اینجاست که در تاریخ صفحه‌های آلوده و تیره هست." از عبدالحسین زرین کوب
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تاریخ ایران(هفت رخ فرخ ایران) و آدرس tarikhir.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 40
بازدید کل : 23546
تعداد مطالب : 27
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1