تاریخ ایران (هفت رخ فرخ ایران)
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جلالالدین محمد بلخی معروف به مولوی (۶ ربیعالاول ۶۰۴، بلخ یا وخش - ۵ جمادیالثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) از مشهورترین شاعران فارسیزبان ایرانیتبار است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشدهاست. در قرنهای بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفتهاست و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانستهاند. زبان مادری وی پارسی بوده است . مولوی، پیونددهنده ملتهامولوی خود زادهٔ بلخ یا وخش بود در خراسان بزرگ (که اکنون بخشهایی از آن واقع در افغانستان و تاجیکستان است)، و در زمان تصنیف آثارش (همچون مثنوی) در قونیه در دیار روم (واقع در ترکیهٔ امروزی) میزیست. با آنکه آثار مولوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی ایرانیان و پارسی زبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر میدانند، چرا که آثار او به زبان پارسی سروده شده، و از محیط فرهنگ ایرانی بیشترین تاثیر را پذیرفتهاست. داستانهای مثنوی عموما با فرهنگ ایران آن روزگار منطبق بودهاست. داستان کبودی زدن قزوینی نمونهای بارز از اینگونه تاثیر فرهنگی ایران بر مثنوی و مولوی است.
آثار مولانا تأثیر زیادی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشتهاست. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقه صوفیگری مربوط به او از ناحیه قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در قونیه است.
برخی مولویشناسان (ازجمله عبدالحسین زرینکوب) برآنند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بودهاست. آغاز زندگیجلالالدین محمد بلخی در ۶ ربیعالاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطانالعلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی میپیوست. وی در عرفان و سلوک سابقهای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی میدانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچمداران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. سلطانالعلما احتمالاً در سال ۶۱۰ هجری قمری، همزمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شدهاست که در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه را به او هدیه داد. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت و تا اواخر عمر آنجا بود و علاءالدین کیقباد پیکی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطانالعلما در حدود سال ۶۲۸ هجری قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلالالدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.
سید برهانالدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطانالعلما در قونیه دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باختهاست. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شوی. مولانا نیز به دستور او به ریاضت پرداخت و نه سال با او همنشین بود تا اینکه برهانالدین جان باخت.
طلوع شمس تبریزیمولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهرهمند بودند تا اینکه شمسالدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادیالاخر ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالیترین نتایج اندیشه بشری است. و مولانا حال خود را چنین وصف میکند:
پیوستن شمس تبریزی به مولاناروزی مولوی از راه بازار به خانه بازمیگشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد(ص) سر حلقه انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟» پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس تبریزی به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمدهام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله میتوانی رسید؟ و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و اینبار مزاحم را از شانههایم بردار.» شمس تبریزی در حدود سال ۶۴۲ هجری قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پر شور عرفانی پرداخت. کسی نمیداند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و آموخت که دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کردهاند که او از حیث دانش و فن بیبهره بودهاست که نوشتههایش او بهترین گواه بر دانش گستردهاش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است. غروب موقت شمس تبریزیمریدان که میدیدند که مولانا مرید ژندهپوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمیکند، به فتنهجویی روی آوردند و به شمس تبریزی ناسزا میگفتند و تحقیرش میکردند. شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳، هنگامیکه مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق کوچید. مولانا از غایب بودن شمس تبریزی ناآرام شد. مریدان که دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزشها خواستند.
مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس تبریزی را به قونیه باز گردانند. شمس تبریزی بازگشت و سلطان ولد به شکرانهٔ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس تبریزی راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد. غروب دائم شمس تبریزیپس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس تبریزی را از سر گرفتند. شمس تبریزی از کردارهایشان رنجید تاجاییکه که به سلطان ولد شکایت کرد:
شمس تبریزی سرانجام بیخبر از قونیه رفت و ناپدید شد. تاریخ سفر او و چگونگی آن به درستی دانسته نیست. ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 12:53 قبل از ظهر :: توسط : مجتبی
گزارشی از زندگی و اقدامات امیرکبیر
میرزا محمدتقی خان امیرکبیر فرزند کربلایی قربان بیگ فراهانی در سال 1222 ق در هزاوه فراهان از توابع اراک (سلطانآباد پیشین) متولد شد. کربلایی قربان پدر امیرکبیر در دستگاه میرزا عیسی (میرزا بزرگ) پدر میرزا ابوالقاسم قائممقام سمت آشپزی داشت. مادر امیرکبیر فاطمه سلطان دختر استاد شاه محمد بنا از اهالی فراهان بود. میرزا محمدتقی خان به خاطر هوش و استعداد کمنظیرش از همان دوران نوجوانی مورد توجه میرزابزرگ و سپس قائممقام فراهانی قرار گرفت و به ترتیب به سمت منشیگری آن دو دست یافت و به سرعت مورد توجه قائممقام و عباس میرزا نایبالسلطنه قرار گرفت. اولین تجربه سیاسی میرزا محمدتقی خان همراهی خسرو میرزا فرزند نایبالسلطنه و هیئت همراه او در سفرش به روسیه تزاری بود. این سفر بهدنبال قتل گریبایدوف وزیر مختار روسیه در تهران و در شوال 1244 و به منظور عذرخواهی از واقعه قتل گریبایدوف صورت گرفت. میرزا تقی خان طی سالهای آتی بیشازپیش در انجام امور دیوانی و غیره لیاقت و شایستگی نشان داد و در اواخر دوران سلطنت فتحعلیشاه در دستگاه محمدخان زنگنه امیرنظام و پیشکار آذربایجان وارد خدمت شد. چند سال بعد و در 1253 ق میرزا محمدتقی وزیر نظام آذربایجان گردید. میرزا محمدتقی که اینک به امیرنظام ملقب شده بود در 16 شوال 1253 به همراه ناصرالدین میرزا ولیعهد عازم روسیه شد و در ارمنستان (ایروان) با نیکلای اول تزار روسیه ملاقات کرد. از مهمترین مأموریتهای سیاسی امیرنظام در دوران سلطنت محمد شاه ریاست نمایندگی دولت ایران در کمیسیون صلح ارزنةالروم بود که به عنوان «وکیل تام الاختیار» ایران در ماه صفر 1259 آغاز شد و بهرغم تمام مشکلاتی که بروز کرد پس از چهار سال که از اقامت امیرکبیر در عثمانی سپری میشد قرارداد صلح مطلوبی با عثمانی به امضا رسید. پس از عقد قرارداد صلح در 16 جمادی الثانی 1263 امیرنظام سخت مورد تشویق و تفقد محمدشاه قرار گرفت. امیرنظام که از سالها قبل با ناصرالدین میرزا الفت و نزدیکی پیدا کرده بود پس از فوت محمدشاه مقتدرانه مقدمات و اسباب بر تخت نشستن ناصرالدین شاه را فراهم آورد و در 14 شوال 1264 سلطنت ناصرالدین شاه را اعلام کرد. امیرنظام که با آغاز سلطنت ناصرالدین شاه منصب صدراعظمی یافته بود در 22 ذی قعده 1264 علاوه بر لقب امیرنظامی به القاب امیرکبیر اتابک اعظم نیز مفتخر شد. امیرکبیر مدت کوتاهی پس از صدارت اصلاحات سیاسی، امنیتی، مالی، اقتصادی و فرهنگیاش را آغاز کرد و در این میان ایجاد امنیت و پایان دادن به شورشها و یاغی گریها و نیز اصلاحات مالی و جلوگیری از اجحافات پیدا و پنهان صاحبان قدرت و نفوذ را در اولویت برنامه های خود قرار داد و مدت کوتاهی پس از صدارت نشان داد که قصد دارد از نفوذ و دخالت بیگانگان (روس و انگلیس) در امور مختلف کشور بکاهد. از جمله اقدامات مهم امیرکبیر پایان دادن و سرکوب شورش محمدحسن خان سالار فرزند اللهیارخان آصف الدوله در خراسان (در نوروز 1266 ق) بود. در همان حال امیرکبیر ضمن نظم بخشیدن بر امور دستگاه سلطنت و حکومت و کنترلی که بر اعمال و رفتار دیوانیان، شاهزادگان، خاندان سلطنت، رجال و صاحبان قدرت و غیره اعمال میکرد اصلاحات گسترده ای در امور اداری کشور به عمل آورد و با ریشهکن کردن بسیاری از مفاسد اداری و مالی در اداره امور کشور نظمی نو پدید آورد؛ بگذریم از این که اقدامات اصلاحی امیرکبیر برخی از مهمترین دیوانیان و صاحبان نفوذ و قدرت را با او دشمن کرد. از دیگر اصلاحات امیرکبیر بازسازی ارتش و قشون و پایهگذاری نظمی نو در نیروی نظامی کشور بود. آگاهان و ناظران امور در همان روزگار از سازمان نظامی جدیدی که امیرکبیر پایه گذاری کرد سخت تمجید و تحسین میکنند. از دیگر اقدامات امیرکبیر ایجاد چاپارخانه، تذکره خانه (اداره گذرنامه)، بنای بازار و تیمچه و سرای امیر در تهران، تأسیس سازمان اطلاعاتی - جاسوسی و خبررسانی و خفیهنویسی بود که در دوران صدارت او بسیار کارآمد عمل میکرد. امیر کبیر همچنین تلاشهای بسیاری برای اصلاحات قضایی و به تبع آن از میان برداشتن رسم بستنشینی انجام داد که در موارد بسیار روندی انحرافآمیز یافته بود. از مهمترین اقدامات امیرکبیر تأسیس دارالفنون بود که پس از تلاشهای بسیار در 5 ربیعالاول 1268و فقط 13 روز قبل از قتل امیرکبیر افتتاح شد. امیرکبیر در همان دوران کوتاه صدارت (1264─ 1268 ق) گامهای استواری برای توسعه اقتصادی و صنعتی کشور و نیز رشد اقتصاد تجاری کشور برداشت و برای مثبت شدن تراز بازرگانی خارجی ایران تلاشهای فراوانی انجام داد. انتشار روزنامه وقایعاتفاقیه، تلاش برای ترجمه و انتشار کتب از دیگر اقدامات امیرکبیر بود. امیرکبیر که خود فردی مذهبی بود در ارتقاء شأن و منزلت علما و روحانیون کوشید. بهویژه نقش برجسته امیرکبیر در سرکوب شورش باب و از میان برداشتن فتنه بابیه که با محاکمه و اعدام سید علیمحمد باب بهپایان رسید، روابط امیرکبیر و علمای دینی را بیشازپیش تحکیم بخشید. وطندوستی و مخالفت شدید امیرکبیر با نفوذ کشورهای خارجی در ایران، تلاش برای برقراری عدالت و امنیت، جلوگیری از شکنجه و آزار متهمان و مجرمان، جلوگیری از پناهندگی جنایتکاران و مجرمین سیاسی و غیره در سفارتخانههای خارجی و تلاش برای قطع ارتباط جاسوسی - اطلاعاتی اتباع داخلی برای نمایندگان خارجی از دیگر اقدامات اصلاحگرانه امیرکبیر در طول دوران کوتاه (چهار ساله) صدارت بود. امیرکبیر که از همان آغاز صدارت سخت مورد حمایت و اعتماد ناصرالدین شاه قرار گرفته بود در روز جمعه 22 ربیعالاول 1265 با ملکزاده خانم عزتالدوله خواهر تنی شاه ازدواج کرد. تلاشهای اصلاحگرانه امیرکبیر مدتی طولانی تداوم نیافت و در حالی که سیاست خارجی مستقل امیرکبیر و تلاشهای جدی او برای قطع نفوذ و دخالت روس و انگلیس میرفت تا طلیعه آغاز عصر نوینی در کشور شود توطئههای نمایندگان سیاسی این دو کشور و همگامی بدخواهان پیدا و پنهان داخلی امیرکبیر با سیاست بیگانگان بهتدریج موجبات رنجش و سپس نومیدی و خشم ناصرالدین شاه را از او فراهم آورده از صدارت اعظمی و دیگر مشاغل اداری و نظامیاش معزول کرده و به شهر کاشان تبعید کرد. بدین ترتیب با دسیسه بیگانگان و همدستی و خیانت گروهی از عوامل اثرگذار داخلی ناصرالدین شاه حاجی علی مراغه ای (حاجبالدوله) را مأمور قتل امیرکبیر کرد. امیرکبیر در محرم 1268 از مقام صدارت عظمی عزل شد و در شب شنبه 18 ربیعالاول 1268 توسط حاجبالدوله در حمام فین کاشان به قتل رسید. منابع ملکی، حسین. زندگانی میرزاتقی خان امیرکبیر. تهران، علمی، 1323. آدمیت، فریدون. امیرکبیر و ایران. تهران، خوارزمی، 1348. کاشفی، محمد. قائم مقام فراهانی و امیرکبیر. تهران، حافظ نوین، 1376 . کاوه جبلی، علیرضا. سیاست خارجی امیرکبیر. تهران، جویا، 1371. نامه های امیرکبیر به انضمام رساله نوادرالامیر. تهران، نشر تاریخ ایران، 1371. احمد پناهی، محمد. امیرکبیر تجلی افتخارات ملی. تهران، کتاب نمونه، 1374. اقبال آشتیانی، عباس. میرزا تقی خان امیرکبیر. تهران، دانشگاه تهران، 1340 . حکیمی، محمود. داستانهایی از زندگانی امیرکبیر. تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372. روشنی زعفرانلو، قدرتالله. امیرکبیر و دارالفنون. تهران، دانشگاه تهران، 1354. نجمی، ناصر. چهره امیر. تهران، عطایی، 1368. هاشمی رفسنجانی، علی اکبر. امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار. قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1363. زاهدی، پرویز. میرزا تقی خان امیرکبیر. تهران، سروش، 1365. انقطاع، ناصر. امیرکبیر فرزند خلف ایران. تهران، دانشگاه علوم ارتباطات اجتماعی، 1350.
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 12:53 قبل از ظهر :: توسط : مجتبی
حاج میرزا حسین خان مشیرالدوله سپهسالار، فرزند میرزا نبی خان امیر دیوان قزوینی، در سال 1243هـ.ق به دنیا آمد. در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه، میرزا نبی خان تصمیم گرفت که دو فرزند خود یعنی میرزا حسین خان و میرزا یحیی خان را برای تحصیل به اروپا بفرستد. میرزا حسین خان پس از اقامت کوتاهی در اروپا، به زودی به ایران بازگشت. با اینکه تحصیلات او در همان سطح تحصیلات معمولی قدیمی باقی ماند و شاید در اوایل دوره مدرسه دارالفنون، زبان فرانسه را هم کمی آموخته باشد، اما از هوش سرشار و قدرت بیان و نگارش و پشت کار و جدیت خوبی بهرهمند بود.
... تدبیری که اولیای دولت در خریدن کشتی و داشتن قوه بحریه در خلیج فارس میواهند تهیه بفرمایند به اعتقاد فدوی کافی نیست. زیرا که با این وضع مالیه از عهده قیمت آن نمیتوانیم برآییم و ثانیا که سرکار اقدس همایونی از بابت کثرت میل و اهتمامی که در حفظ مملکت و تحصیل اسباب ترقی دولت و ملت دارند چند کرور به جهت ابتیاع چند واپور جنگی التفات فرمودند، از مخارج مستمره و مخارج فوقالعاده قوه بحریه اطلاع کامل ندارند. با این مالیاتهایی که حالا در ایران متداول است از عهده مخارج و نگهداری آنها نمیتوانیم برآمد و بالاخره هرقدر تنخواه از برای ابتیاع آنها داده شود و در تدارکات و لوازمات دول فرنگستان مراقبت به عمل آید، قوه بحریه به این زودیها آنقدر نمیتواند بشود که از قوه بحریه انگلیس و عثمانی مدافعه و مقاومت نماید، خدای نکرده اگر محاربه و اختلافی فیمابین ما و آن دو دولت واقع شود اول ضرری که به ما وارد بیاید ضبط و تصرف قوه بحریه ما خواهد بود پس عجالتا تکلیف این است که جنابعالی (یعنی میرزا سعید خان وزیر امور خارجه) با وزیر مختار انگلیس مذاکره به میان آورده بگویید ... به جهت اینکه در این دریا به جز شما کسی قوه بحریه ندارد و شما هم با دولت عثمانی در کمال مودت و موالات می باشید و اگر از طرف دولت مشارالیها بخواهد به بحرین و مسقط که متعلق به ایران است تعدی یا اجحاف و اظهار تسلطی بشود، چون شما امنیت این دریا را به عهده خود گرفتهاید البته مانع خواهید شد. پس وجود چنین قوه بحریه از برای دولت عثمانی در خلیج فارس ثمری نمیتواند داشت مگر یک اسباب تهدیدی به جهت بنادر دولت ایران. بنا بر این دولت ایران حق دارد که مراجعه به شما که دوست طرفین هستید بنماید و از شما بخواهد چنین قوه بحریه را مانع شوید تا دولت ایران را از تجاوزات و تهدیدات عثمانیها تأمین نمایید زیرا اگر هیچ یک از اینها را نمیکنید و دولت ایران وسیله اطمینان دیگری به جهت خود بجوید، اسباب گله و کدورت شما نشود. چون میدانم دولت انگلیس وحشت دارد که اولیای ایران میخواهند یکی از جزایر خلیج فارس را به دولت فرانسه واگذار نمایند و در آن ضمن محافظه بنادر خودشان را از آن دولت بخواهند .... نتیجه این پیشنهاد میرزا حسین خان ناامیدسازی دولت و شاه ایران از تلاش برای تأسیس نیروی دریایی و تشویق آنها به واگذاری امنیت جزایر ایران به دولت بریتانیا است. شش سال بعد، یعنی در سال 1287هـ.ق دولت فرانسه که با دولت انگلستان در خلیج فارس و اقیانوس هند به رقابت برخاسته بود، مسیو پوره را به عنوان وزیر مختار روانه ایران ساخت تا شاید بتواند یکی از جزایر خلیج فارس را به مدت 99 سال اجاره بگیرد. انگلیسیها همینکه از این مذاکرات آگاه شدند سفارت خود در تهران را مأمور ساختند تا تقاضای اجاره جزایر بحرین را به دولت ایران بنماید. وزارت امور خارجه ایران در این باره با میرزا حسین خان، سفیر ایران در اسلامبول، مشورت کرد و ایشان اینگونه نظر داد: ... بعد از آنکه دولت انگلیس حق ملکیت بحرین را به دولت علیه مکتوبا و علنا اعتراف نموده به جهت بقا و حفظ آن حق دو چیز لازم است، یا وجود قوه بحریه کامل [که میرزا حسین خان تلاش برای تأسیس آن را توصیه نمیکرد] یا تفویض محافظت خارجی جزیره مزبور به قوه بحریه انگلیس، چنانچه تا به حال هم امنیت خلیج فارس را دولت مشارالیها به عهده خود گرفته بود. چون شرط اول که داشتن قوه مجریه است هنوز به جهت دولت علیه ایران موجود نیست و اگر هم بخواهند حاضر فرمایند موقوف به شرایط و مدت است، به اعتقاد بنده اصلح و انسب به احوال دولت علیه این است که محافظت خارجی جزیره مزبور را به موجب فرمان همایون سه ساله یا پنج ساله به عهده کماندان قوه بحریه انگلیس در خلیج فارس بگذارند و به جهت این کار هم خود جنابعالی [وزیر امور خارجه] میتوانید در تهران با سفارت انگلیس مذاکره بفرمایید و هم تعلیمات به سفارت دولت علیه ایران در لندن مرقوم دارید که با اولیای دولت انگلیس مذاکره و قرار او را بدهند.... ناصرالدین شاه نیز همانند برخی دیگر از رجال سیاسی آن روز، این پیشنهاد میرزا حسین خان سپهسالار را ناشی از تمایل او به دولت انگلیس و "خیانت به مملکت" دانست و به وزارت خارجه دستور داد که با دولت فرانسه وارد مذاکره شود که البته آن مذاکرات هم به دلیل بروز جنگ بین فرانسه و آلمان به جایی نرسید.
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 12:53 قبل از ظهر :: توسط : مجتبی
|
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید
"تاریخ نه آیینه عبرت است نه کارنامه جهل و جنایت. کسانی که با آن چنین شوخیها کردهاند در واقع خواستهاند بعضی از کسانی را که در تاریخ، نام و آوازه یافتهاند دست بیاندازند یا ستایش و نکوهش کنند.تاریخ راستین سرگذشت زندگی انسان است. سرگذشت انسانهاست که زندگی کردهاند و حتی در راه آن مردهاند. اما آنچه برای مورخ اهمیت دارد آن نیست که چگونه مردهاند، آن است که اینها چگونه زیستهاند. شک نیست که زندگی از آنچه جهالت و شقاوت انسان خوانده میشود هرگز خالی نیست و از اینجاست که در تاریخ صفحههای آلوده و تیره هست."
از عبدالحسین زرین کوب
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه نويسندگان پيوندها تبادل لینک هوشمند
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|